۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

دانلود کتاب «اقتصاد سیاسیِ مناقشهٔ اتمی ایران» نوشتهٔ دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان

در آستانهٔ انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، نامهٔ دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان، که از طریق ایمیل به دست من رسیده است به پیوست تقدیم می‌شود. همچنین لینک مستقیم دانلود کتاب نامبرده با نام «افتصاد سیاسی مناقشهٔ اتمی ایران ـ درآمدی بر عبور تمدنها» در انتهای ایمیل ایشان قرار داده شده است.
«دوستان عزیز، همکاران گرامی، و دانشجویان خوبم: سلام بر شما؛ بسیاری از شما در جریان تلاش های من برای تحلیل پیامدهای اقتصادی سیاست‌های خارجی مان بویژه در حوزه انرژی و بالاخص در موضوع مناقشه اتمی بوده اید و بارها درخواست دریافت نسخه ای از نوشته‌هایم در این باره را داشته‌اید و من همواره با شرمندگی استنکاف کرده ام. اکنون بالاخره تصمیم گرفتم کتابی را که هشت سال پیش با عنوان «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» تدوین کرده بودم و در سال ۱۳۸۷ برای برخی مقامات کشور فرستاده بودم، با تاخیری پنج ساله منتشر کنم. این پنج سال را صبر کردم شاید سیاستگذاران کشورمان در راستای تامین منافع بلندمدت و میان نسلی ملت ایران از آن کتاب بهره ای برگیرند. راستش اشتباه می کردم. و اکنون که در آستانه یکی از فرصت های تاریخی کشورمان هم برای تغییر سیاست‌های خارجی و هم برای اصلاح رویه‌های داخلی قرار داریم (انتخابات ریاست جمهوری یازدهم) تصمیم گرفتم بخش هایی از آن کتاب را منتشر کنم. جلد اول این کتاب اکنون در دسترس شماست. ضمن این که خوب است به سایر دوستان وعلاقه‌مندان اطلاع رسانی کنید و در صورت امکان در وبلاگ خود معرفی کنید یا در فضاهای مجازی خبررسانی کنید، همچنین دوستانی که دسترسی به هر یک ازکاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری​دارند، شایسته است نسخه‌ای از کتاب را به ایشان تقدیم  کنند. اصلاح آینده اقتصاد ایران بدون تغییر جدی در سیاست‌های خارجی ما ممکن نیست. مقامات ما فرصت ندارند و ما باید در مورد مشکلاتمان،‌ خودمان گفت و گو را آغاز کنیم.»




 بخشی از مقدمه کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران: درآمدی بر عبور تمدن‌ ها»:

این کتاب، گزارشی نگران‌کننده از پیش‌بینی آینده نفت (یعنی آینده ایران و خلیج فارس) و تفسیر متفاوتی از مناقشه اتمی ایران و نقش غرب در آن است. بازگویه طرح احتمالی‌ای است که غرب ـ و بویژه آمریکا ـ از طریق دمیدن در تنور مناقشه اتمی ایران، برای رهایی تمدن غرب از گرفتاریهای تاریخی خودش، دنبال می‌کند. تدوین اولیه این کتاب هشت سال پیش (در سال ۱۳۸۴) آغاز شد و بسط‌ها و بازنویسی‌های آن در زمستان ۱۳۸۵ و بهار ۱۳۸۶ انجام شده است. آنگاه یک‌بار دیگر در بهار و تابستان ۱۳۸۷ اطلاعات آن بهنگام سازی شده و سرانجام متن نهایی آن در مهر ۱۳۸۷ «فقط» برای چند نفر از مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران ارسال شده است.

آنگاه که این کتاب را تدوین می‌کردم آگاهانه پیش‌بینی‌هایم را با اندکی نمک بدبینی همراه می‌کردم. هدفم این بود که این نگرانی‌های بدبینانه را به مقامات کشور منتقل کنم، تا شاید به فکر بازبینی در چیدمان اولویت‌های ملی بیفتند. اما اکنون که به آن پیش‌بینی‌ها می‌نگرم درمی‌یابم که بسیار محافظه‌کارانه‌اند. یعنی نه تنها برخی از پیش‌بینی‌های جسورانه آن – که برای یک افق بیست ساله بوده – هم اکنون محقق شده است بلکه حتی در برخی حوزه ها پیش بینی من از واقعیت عقب مانده است. به دیگر سخن:‌ واقعیت بسی سریع‌تر و نگران کننده‌تر از آن چه پیش‌بینی شده‌ در حال رخ دادن است. یعنی سرعت تحولات دنیای واقع، از قدرت تخیل ما نیز پیشی گرفته است. این خود نشانه‌ای از این است که دنیای مدرن دارد وارد مرحله تکینگی (singularity) می شود. و تکینگی (بخوانید: تَکینِه‌ گی) یعنی وضعیتی که نه بازگشت به گذشته ممکن است و نه پیش بینی دقیق آینده. شوربختانه اما، هنوز ما خوابیم و اگر بیداریم به غوغاهای خودساخته مشغولیم و آنچنان در خویش و مسائل دون‌پایه خویش سرگردانیم، که فرصتی برای شنیدن و دیدن واقعیت نمانده است. و بازنده، فردی و نظامی و جامعه‌ای است که در دنیای تحولات لحظه‌‌ای و «تکینه شونده» زیست کند اما اندیشه‌اش در انجماد تصورات گذشته باقی مانده باشد.

من این کتاب را «از ترس» نوشتم، ترس از واقعیت هولناکی که خموشانه دارد محاصره‌ مان می‌کند؛ و اکنون نیز «با ترس» منتشر می‌کنم، ترس از این که دیر شده باشد و تازه عده‌ای گریبان چاک کنند که زود بود. اما می‌دانم که زمان انتشار آن اکنون نیز دیر شده است. من این کتاب را برای دلم و به امید کمک به بهروزی ملتم نوشتم و به امید اثر گذاری بر سیاست‌های جاری ایران در حوزه مناقشه اتمی، آن را فقط برای برخی مقامات کشورم فرستادم و «پنج سال» صبر کردم. اکنون که دریافتم پافشاری بر تداوم مسیر گذشته همچنان پای برجاست و هنگامی که دریافتم پیش‌بینی‌های به‌ظاهر جسورانه من در این کتاب، بسیار محافظه‌کارانه‌تر از تحولات دنیای واقع بوده است و فرصت‌های ما با سرعت بیشتری روبه پایان است، تصمیم به انتشار عمومی آن گرفتم. و البته جبران چند سال عمری که من بر سر تدوین این کتاب نهادم تنها زمانی خواهد شد که این کتاب تأثیری هر چند اندک بر روند پرهزینه و فرساینده سیاست‌های ما بگذارد. و البته دو سه سال عمر من کجا و سرمایه‌های انسانی و اجتماعی ملتی بزرگ کجا که به شتاب در حال تخریب است؟ و دو سه سال عمر من کجا‌ و عرق شرم کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و شهروندان ما کجا که روزبه‌روز در زیر فشار یک اقتصاد بی‌ثبات و تفتیده در تورم و فرسوده در رکود، شکسته‌تر می شوند؟ و امروز اقتصاد ما هیچ راه حل اقتصادی ندارد. اقتصاد ما در بن‌بست سیاست به دام افتاده است و سیاست ما نیز در دام مناقشه اتمی زمین‌گیر شده است.

عجیب است، ملتی که در ناصبوری در امور سازنده و طرح‌های بزرگ و برنامه‌های جمعی، شُهره است... .

۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

جدیدترین پوستر انتخاباتی دکتر سعید جلیلی (شفتالوی آقا) برای دانلود

جدیدترین پوستر انتخاباتی شفتالوی «آقا» (سعید جلیلی) که به تازگی توسط ستادهای مردمی جبههٔ مفت‌خوران رانت ولایت (پایداری سابق) منتشر گردیده است جهت دانلود توسط بسیجیان فهیم و همیشه در صحنه تقدیم می‌شود:

شفتالوی «آقا» آمد و هلوی «ما» رفت | صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت


گزیدهٔ پست پیشین، «علی ماند و حوضش»:
«... هم‌اکنون خامنه‌ای با آرامش بیشتری می‌تواند درون این حوضِ باتلاقی با ملیجکانش مشغول گِل‌بازی باشد و مثلاً سر فرصت و با خیال آسوده تصمیم بگیرد مزاجش بیشتر الان مزهٔ «شفتالوی مقاومتی» (جلیلی) می‌طلبد یا «آلوی رستم‌آبادی» (ولایتی) و البته زیرچشمی «خربزهٔ مشهدی» (قالیباف) را نیز زیرنظر داشته باشد. اما سؤال اساسی این است: مردم ایران تا چه وقت، «آرام و باحوصله»، درون همین باتلاق، به تماشای این گِل‌بازیهای شلخته و ملال‌آور «آقا» با ملیجکان «گس» و «ترش» و «شیرین»مزه‌اش ادامه خواهند داد؟ قدرتهای مهم جهانی چه‌طور؛ آیا آنها نیز بویی از این «آرامش و حوصلهٔ» ایرانی برده‌اند؟» 

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

«علی ماند و حوضش» ــ صل علی محمد؛ کوسه به خشکی آمد


وبلاگ گلاسنوست: لحظاتی پیش خامنه‌ای از عروسکهای جدیدش برای برپایی یک نمایش عروسکی بی‌مزه و خنک رونمایی کرد. در این لیست نه کاندیدای اصلاح طلبان حضور داشت و نه کاندیدای دولت! البته بعضیها انتظار داشتند برای حفظ ظاهر هم که شده توی این مرحله هاشمی و مشایی رو تأیید کند و مهندسی را بگذارد برای سر صندوق. ولی ظاهراً شرایط انفجاری جامعه و برآوردهای امنیتی چنین ناپرهیزی خطرناکی را به هیچ وجه صلاح نمی‌دیدند. خامنه‌ای تصمیمی درست گرفت و خیال خودش را راحت کرد!

هاشمی هم در آخرین بازی سیاسی خودش سنگ تمام گذاشت و با زبان بی‌‌زبانی ساختار دیکتاتوری جمهوری خودساختهٔ اسلامی را به نمایش گذاشت و به رغم اینکه می‌دانست تأیید صلاحیت نخواهد شد ــ علارغم تمامی پیغامها و پسغامها ــ ثبت نام کرد و با به جان خریدن رد صلاحیت خود تا پایان بررسی صلاحیتها در صحنه باقی ماند و بدین ترتیب با زبان بی زبانی پایان تتمهٔ انقلاب ۵۷ را و آغاز کامل عصری جدید را در ایران اعلام کرد.

بله، «کوسهٔ» سالهای دور ما خود را به سلامت از این باتلاقی که خودش در ساخت آن بی‌تقصیر نبود به خشکی رساند و البته «آقا» را نیز درون آن باتلاق تنها گذاشت؛ بی آنکه مسئولیتی متوجه خود کند چرا که خود «آقا» خواست که تنها بماند!!! برای هاشمی، چه از این بهتر.

هاشمی با ارسال سیگنالهای متعدد قبل از نامزد شدنش (که بدون موافقت آقا نمی‌آیم) و همین طور نحوهٔ نامزد شدنش (در دقیقهٔ نود) و سرانجام ماندن در صحنه تا آخرین لحظه (و نپذیرفتن معامله برای انصراف بدون هزینهٔ رد صلاحیتش برای نظام) تمام پایگاه باقی‌مانده‌اش در میان طیفهای معتدل‌تر و از جمله روحانیون سنتی قم را مخاطب قرار دهد. او در این خطاب، با دراز کردن انگشت اشاره‌اش به سمت «آقا» ــ که «نگاه کنید من تا آخرین لحظه هم حاضر بودم «ایثار» کنم و بیام نجاتتون بدم، اما خود آقا نخواست!!» ــ نقش مهمی در تقویت اجماع خاموشِ درون‌حاکمیتی علیه خامنه‌ای بازی کرد؛ راهی که پیشتر، سال ۸۸، موسوی و کروبی آن را، وقتی زیر بار «صحنه‌آراییِ» قبلیِ خامنه‌ای نرفتند، شروع کرده بودند و تا این لحظه نیز بر ادامهٔ آن استقامت ورزیده‌اند. هاشمی زیرکانه بضاعت اندک خود را در همان راهی به کار گرفت که موسوی و کروبی آغازگر آن بودند: در راه عمق بخشیدن به شکافی خاموش و مشروعیت‌زدا، درون‌ حاکمیت و علیه خامنه‌ای. هاشمی نیز تسلیم «صحنه‌آرایی خطرناک» آقا نشد البته به سبک خودش!

امروز «کوسهٔ» سالهای دور ما، که روزگاری استاد باتلاق‌سازی و عبور از آن بود، به سلامت به خشکی آمد و «علی» را تنهای تنها داخل باتلاق خودساخته‌اش رها کرد! بله، امروز روزی بود که بعد از ۳۵ سال از آغاز جمهوری اسلامی ضرب‌المثل ایرانی «علی ماند و حوضش» هیچگاه تا این حد معنی و مفهوم تمام و کمال پیدا نکرده بود.

هم‌اکنون خامنه‌ای با آرامش بیشتری می‌تواند درون این حوضِ باتلاقی با ملیجکانش مشغول گِل‌بازی باشد و مثلاً سر فرصت و با خیال آسوده تصمیم بگیرد مزاجش بیشتر الان مزهٔ «شفتالوی مقاومتی» (جلیلی) می‌طلبد یا «آلوی رستم‌آبادی» (ولایتی) و البته زیرچشمی «خربزهٔ مشهدی» (قالیباف) را نیز زیرنظر داشته باشد. اما سؤال اساسی این است: مردم ایران تا چه وقت، «آرام و باحوصله»، درون همین باتلاق، به تماشای این گِل‌بازیهای شلخته و ملال‌آور «آقا» با ملیجکان «گس» و «ترش» و «شیرین»مزه‌اش ادامه خواهند داد؟ قدرتهای مهم جهانی چه‌طور؛ آیا آنها نیز بویی از این «آرامش و حوصلهٔ» ایرانی برده‌اند؟

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

لوح یادبود قربانیان ترور میکونوس در برلین: «... آنان جان خود را در راه آزادی و حقوق بشر از دست دادند»

لوح یادبود قربانیان ترور رستوران میکونوس


«در این مکان، جایی که پیشتر رستوران میکونوس قرار داشت، در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، دکتر صادق شرفکندی، فتاح عبدلی و همایون اردلان، و همچنین سیاستمدار مقیم برلین، نوری دهکردی، توسط مسئولان وقت ایران به قتل رسیدند. آنان جان خود را در مبارزه برای آزادی و حقوق بشر از دست دادند.»



وبلاگ گلاسنوست: بر اساس اطلاعات مندرج در سایت شهرداری برلین، این تابلو در ساعت ۱۷ تاریخ بیستم آپریل ۲۰۰۴ در محل سابق رستوران اغذیه یونانی میکونوس (روبروی درب ورودی در پیاده‌رو) واقع در پلاک ۲ الف خیابان پراگ برلین ۱۰۷۷۹ با حضور خانم شهره دهکردی، بیوهٔ نوری دهکردی، رونمایی شد. متن سخنرانی خانم مونیکا تیه‌من، شهردار منطقه «شارلوتنزبورگ ـ ویلمرزدورف» برلین،‌ در این مراسم در لینک فوق موجود است. 
هم اکنون رستوران میکونوس دیگر دایر نیست ولی در همان محل رستورانی ویئتنامی با نام «لونگ‌آن» مشغول فعالیت است. آدرس دقیق آن عبارت است از:  
 Vietnamesisch Long An Restaurant, Prager Stra8e 2a, 10779 Berlin
متن یادبود به زبان اصلی (آلمانی):
An diesem Ort im ehemaligen Restaurant Mykonos wurden am 17. September 1992 die führenden Vertreter der Demokratischen Partei Kurdistan-Iran DPKI Dr. Sadegh Sharafkandi, Fattah Abdoli, Homayoun Ardalan und der in Berlin lebende Politiker Nouri Dehkordi ermordet durch die damaligen Machthaber im Iran. Sie starben im Kampf für Freiheit und Menschenrechte. 
  

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

آقای خامنه‌ای بازی تازه شروع شده: بچرخ تا بچرخیم!

به جای قهر با «بازیگری» یا جوگیرِ آن شدن، دنبال فرصت باشیم برای خارج کردن بازی از دست «بازیگردان»!


وبلاگ گلاسنوست: مجتبی واحدی به‌درستی نقش کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ رو در «رفسنجانی،‌ مشایی و احمدی‌نژاد: بازیگر یا بازیگردان!؟» یادآور شده. به نظر او، کاندیداهای ریاست جمهوری بازیگران صحنه‌ای هستند که بازیگردان اصلی آن آقای خامنه‌ای است. به نظرم حرف کاملاً روشنی است: حتی به نظر من، خود ما هم علاوه بر کاندیداها ــ چه رأی بدهیم و چه از صحنه کنار بکشیم و رأی ندهیم ــ بازیگر صحنه‌ای هستیم که بازیگردان آن رهبر است. فعلاً دست بالا داشتن وی از نظر امکانات پروپاگاندایی،‌ نظامی، امنیتی، پشتیبانی و سازماندهی سبب میشه که بتونه برای حالات مختلف بازی ما فن بدلِ آماده داشته باشه و صحنه رو اون طوری که میخواد مدیریت کنه؛ اما البته این رو هم بگم این دلیل نمیشه که «آقا» توی بازیگردانیش هیچ خطا یا اشتباه محاسباتی نکنه و مثلاً برا یه لحظه کل بازی از دستش در نره!

نکتهٔ مهم اما اینه که بازیگرا همیشه تا آخر بازی لزوماً اون نقشی رو که بازیگردان ازشون توقع داره رو بازی نمیکنن و از یه جای بازی ممکنه یه‌دفعه خودشون بازی رو از دست بازیگردان اصلی خارج کنن؛ همون‌طور که این اتفاق در سال ۸۸ هم افتاد و همین بازیگرا (چه رأی‌دهنده و چه کاندیداهایی که هنوز هم محصورند) از یه مقطعی دیگه خودشون بازیگردان شدند و بازی رو از دست بازیگردان اصلی آن خارج کردند؛ طوری که تونستند نتیجه‌ای بیسابقه رو رقم بزنند و هم برای نظام بزرگترین افتضاح مشروعیتی رو در چشم مردم دنیا و مردم ایران رقم بزنند و هم موجب بزرگترین شکاف هویتی و دوشقه شدن بازیگردانان جزء و مسئولانش شوند؛ ضمن اینکه دو تا از عاملین اصلی اون نظام رو از اردوگاه اونا خارج و به اردوگاه خودشون منتقل کنند!

به نظرم هنوز زوده که بگیم چون قراره تو این نمایش بازیگر باشیم و نه بازیگردان پس از همین حالا همین نقش بازیگری رو هم رد می‌کنیم یا بر عکس تحت هر شرایطی نذر کردیم که حتماً باید بازی کنیم.

باید منتظر تحولات باقی ماند. اگه توقع دارید که بازیگردان اصلی مفتی‌مفتی بیاد از همین اولِ بازی بگه چون شما خیلی خوشگلید بفرمایید خودتون بازیگردان بشین، من هم دُمبمو میزارم رو کولم و میرم می‌شینم یه گوشه بازی شما رو تماشا می‌کنم،‌ باید بگم که این اتفاق هرگز نمیوفته! اگه قبول داریم انتخابات تو این رژیم یه بازی هست و ما هم نهایتاً خیلی بکنیم می‌تونیم بازیگرش باشیم،‌ به نظرم به جای هر گونه پیشداوری ــ که من حتماً الا و لابد میخوام بازی کنم یا نه من اصلاً نمیخوام بازیگر باشم میخوام منو از اول بازیگردان کنید! ــ بهتره موقعیت رو با آرامش و پرهیز از جوزدگی عوامانه یا تعصب ایدئولوژیک رصد کنیم و با‌دقت دنبال پیدا کردن منافذ خط دفاعی بازیگردان اصلی برای وارد کردن ضربهٔ‌ بعدی باشیم. زندگی یعنی مبارزه؛ برای به دست آوردن نداشته‌ها و حفظ داشته‌هامان!

این هم خطاب به رهبر عظما و فرزانه و عالیقدر و از این حرفا:‌ «آقای خامنه‌ای بازی تازه شروع شده: بچرخ تا بچرخیم!»




۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

قالیباف بالاخره با گریه حرف دلشو زد: «آخه من به حرف کدومتون...کنم؟»



وبلاگ گلاسنوست: موعد تعویض لاشخورا فرا رسیده و یکی از لاشخورای جوان و ذخیره که داره کنار زمین خودشو گرم میکنه و منتظر اشارهٔ سرمربی هس، بالاخره حرف دلشو با گریه و بغض شدید به بازیگر پیر، که هوس کرده بیاد جای اونو بگیره، زد.

قالیباف نو رسیده با گریه به رفسنجانی پیر گفت: «من هیچ وقت به شما بی‌احترامی نکردم و نمی‌کنم.  شما بزرگی،‌ روحانیتی،‌ مجتهدی،‌ پنجاه و پنج سال عمرتو برا انقلاب گذاشتی ولی یه انتقاد جدی به شما دارم. آقای هاشمی شما نصیحت امام رو گوش نکردی! شما یادتونه به خود من گفتید، اون جمعهٔ آخری که امام بر بستر بیماری بود و شما قبل از خطبه‌ها رفتین عیادتشون ... فقط شما بودین و حاج احمد آقا... امام دستشونو اوردن جلو و شست دستتونو گرفتن تو مشتشون و گفتن هیچ نگرانی ندارم به جز اینکه بین شما و آقای خامنه‌ای اختلافی پیش بیاد؟

گیرم حالا یه اختلاف نظری بین تو و آقا هم باشه. آیا تو باید به حرف آقا کنی یا آقا به حرف تو؟ اون وقت من این وسط چی...؟ به حرف کدومتون کنم: به حرف تو و آقا؛ یا فقط تو؛ یا فقط آقا؟؟؟ ... من بیچاره این وسط چه گناهی کردم؟ اصلا مگه خودت هشت سال به حرف آقا نکردی؟ حالا چی میشه بزاری من هشت سال به حرف آقا کنم؟

اصلا آقای هاشمی، یه پیشنهاد اوکازیون دارم برات. شما اوایل انقلاب و دوران جنگ توفیق شهادت نصیبتون نشد. (یعنی نزدیک بود نصیبتون بشه... اما خدا لعنت کنه اون عفت مرعشی رو که جلوی در خونه خوابید روتون). به هر حال، الان در باغ شهادت بسته شده، اما اگه موافق باشی حالا ما اختصاصا خودمون لای این درو خیلی کوتاه دوباره باز کنیم و یه طوری شما رو بفرستیم تو باغ. الان دیگه هشتاد سالتونه! نمی‌خواین بمیرین؟ تو رو خدا،‌ جون من.. شما بمیر! خودم بهتون قول می‌دم از خجالتتون در بیام. اصلا همین اتوبان نیایش رو میکنم به نامتون. از این بهتر میخوای... تازه کنار حاج احمد آقا هم هستین؛ چون اتوبان نیایش با «یادگار امام» موازیه تا حوالی درهٔ فرحزاد که اونجا به یادگار امام می‌پیونده!

اگه فکر می‌کنی کم هس و نمیصرفه، با بچه‌مشهدیهای دولتم هماهنگ می‌کنم دانشگاه تهران رو هم به «دانشگاه علامه رفسنجانی» تغییر نام بدن. تازه برات هر سال مراسم حسابی و مفصل و پُر و پیمون هم میگیریم ... درست عینهو مراسمایی که برا امام راحل و حاج احمدآقا و شهید مطهری و  ... کی بود اون یکی ... آها، شهید بهشتی میگیریم. ندیدی چند وقت پیش چه طوری غوغا کردیم برای یه جوجت‌الاسلام که غیر از خود آقا و بچه‌های آماده به قتل وزارت اطلاعات هیچ کی نمیشناختش؟ آیت الله خوشوقت رو می‌گم! قول میدم اگه قبول کنی بمیری، ۱۰۰ برابر بیشتر بهت حال بدیم.

این طوری برا شما خیلی بهتره و شأنتون هم حفظ میشه. زنده‌تون که برا آقا و ما شده عینهو زهر حلاحل، لااقل با مرده‌تون میشه کلی پروپاگاندا کرد: اصلا میدیم یه هفتهٔ کامل صدا و سیما تو سالگرداتون کلیپ و سرود و مناظره بسازه و عینهو سالگرد امام مخ ملتو بزاره تو فرقون... این تن بمیره قبول کن!


اون طوری برا ما و رفیقامون هم بد نمیشه و عجالتا تو این دوره فقط ما میمونیم و آقا؛ آخه فعلا نون و پست و همه چی تو کنار آقا بودنه! تو که هشت سال خوردی بزار یه چیزی هم به ما برسه! هشت سال ما هم که تموم شد و آقا ندا رو داد که: «یالا جمع کنین جُل و پلاستونو می‌]خوام تیم جدید بیارم... فردا واسم شاخ میشین!»، اون وقت هم یه کاری میکنیم دیگه! تا اون موقع خدا بزرگه. یا مثل مموتی دُمبمون رو میزاریم رو کولمون و میریم کنار... یا اینکه... خدا رو چی دیدی: اگه بخت یارمون بود... شاید اون وقت آقا رو هم راضی کردیمو یه دانشگاهی... اتوبانی ... چیزی به نامش کردیم!»



۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۴, شنبه

مطهری: «بازرگان را برای فریب نخست‌وزیر کردیم!» ــ اوج وقاحت ماکیاولیستیِ آخوندهای شیعه



وبلاگ گلاسنوست: علی مطهری در یک برنامهٔ تلویزیونی به صراحت پشت پردهٔ انتخاب مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت افشا می‌کند:
«من فکر می‌کنم معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت به امام، یک تدبیر حکیمانه از سوی شهید مطهری بود و به نظر انتخاب خوب و درستی هم بود. من معتقدم سران انقلاب به گونه‌ای آمریکا را فریب دادند. آمریکا به این وسیله خیلی زود از حمایت رژیم شاه دست برداشت و احساس کرد کسانی دولت آینده را تشکیل می‌دهند که با غرب رابطهٔ معقولی خواهند داشت. به همین دلیل هم بود که انقلاب ما با کمترین تلفات به پیروزی رسید. به نظرم اگر این تدبیر نبود، انقلاب با این سرعت به پیروزی نمی‌رسید…».
«روز آخر حیات پدر، سر سفرهٔ ناهار همراه با آقای لاریجانی خدمت ایشان بودیم. آنجا من گفتم آقای بازرگان در مصاحبه‌های اخیر خود به نوعی نسبت به امام با کنایه صحبت کرده که ایشان جویای اصل صحبت آقای بازرگان شدند. من جمله ایشان را بیان کردم که استاد مطهری فرمودند خودت شنیدی یا از دیگران به گوشت رسیده؟ گفتم خودم شنیده‌ام! ایشان در جواب فرمودند امام هم زیاد از دست ایشان راضی نیست و ما تصمیم داریم ظرف ۲ تا ۳ روز آینده ایشان را برکنار کنیم و یک دولت انقلابی را روی کار بیاوریم. به همین دلیل من فکر می‌کنم اگر عمر شهید مطهری به دنیا بود، مسائل به شکل دیگری رقم می‌خورد».
معنای این کلمات این است که مرتضی مطهری ــ به همراه دیگر سران انقلاب ــ برای فریب دادن دنیا و البته بخش بزرگی از مردم ایران تصمیم می‌گیرد که یک چهرهٔ معتدل و معقول را از طریق خمینی لانسه کند و پس از آنکه خرشان از پل گذشت او را برکنار کرده و «ظرف ۲ تا ۳ روز آینده» (این را آخرین روز زندگی یعنی ۱۱ اردیبهشت ۵۸ سر سفره ناهار گفته!) یک دولت «انقلابی» را جایگزین آن کند! این فریب واضح را هم آقازاده‌اش حالا پس از ۳۴ سال «تدبیر حکیمانه پدر» نام گذاشته که از نظرش «انتخاب خوب و درستی» هم بوده! البته بماند که مطهریِ پدر در شام همان روز یازدهم اردیبشهت ۵۸ کشته می‌شود و فرصت عملی کردن بخش بعدی سناریویی را که همان روز سر سفرهٔ ناهار وعدهٔ آن را به پسر و داماد خود داده بود نمی‌یابد. انقلابیون چند آتشه البته بعداً از خجالت او در می‌آیند و بالاخره دقیقاً شش ماه پس از آن سفرهٔ ناهار کذایی ــ یعنی ۱۳ آبان همان سال ــ سفارت آمریکا را اشغال می‌کنند و با انقلاب دوم نام گرفتن این وحشی‌گریشان توسط خمینی سرانجام موفق می‌شوند که بازرگان را کله‌پا کنند و راه را به خیال خود برای روی کار آوردن یک «دولت انقلابی» ــ بخوانید برداشتن نقاب از چهرهٔ واقعی و ناسازگار با عصر خود ــ باز کنند. بله، ظاهراً آن موقع کاملاً به اهدافشان رسیده بودند و دیگر نیازی به محلل و نردبانی همچون بازرگان نداشتند.
روی سخنم با آخوندهای پیرو «مکتب فریب» مرتضی مطهری ــ «بزرگ ایدئولوگ انقلاب اسلامی»‌ ــ نیست! چرا که حتی اگر بخواهم با آنان سخن بگویم به هیچ وجه زبان مشترکی با اینان نمی‌یابم ــ گرچه اصلاً مجالی برای سخن باقی نمانده چرا که دیرزمانی است تشت رسوایی اخلاقِ ماکیاولیستیِ این قدرت‌پرستان وقیح و بی‌هنر و البته بسیار پرمدعا و طلبکار از همهٔ عالم و آدم به زمین افتاده است؛ روی سخنم با خوش‌خیالان یا «خوش‌خط و خالانی» ــ بخوانید بازرگانان یا «بازرگانان (کاسبان؟)» امروزی! ــ است که بر آن‌اند از آتش آخوند برای مردم، یا برای خود، آبی گرم کنند؛ ولی از «فریب مکتب» مرتضی مطهریها و روح‌الله خمینیها درس نمی‌گیرند و اصرار دارند فراموش کنند که:
نردبان ناکسان گردیدن از ناپختگی است                         دست بر بامند و با پا نردبان را بفکنند

وقتی آخوندها با رو کردن کارت بازرگان دنیا را فریب می‌دهند!

بخشهایی از مصاحبه علی مطهری


۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

آیا احمدی‌نژاد را دوشنبه بازداشت و بازجویی کردند؟

ترجمهٔ اصل خبر سایت انگلیسی‌زبان ورلد نت دیلی به همراه حواشی آن

وبلاگ گلاسنوست: بر اساس خبری که چند ساعت پیش «رضا کهلیلی»، بر اساس اطلاعات منبعی در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در وبسایت انگلیسی‌زبان ورلد نت دیلی  (WND) و در پی آن سایت گاردین اکسپرس منتشر کرده، روز دوشنبه صبح، احمدی نژاد پس از بازدید از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، برای چند ساعت بازداشت شده و توسط حسین طائب، اصغر حجازی، مجتبی خامنه‌ای و محسنی اژه‌ای، در مورد وجود نواری دال بر تقلب در انتخابات ۸۸ ــ که چند روز پیش، سایت «بازتاب امروز» مدعی وجود آن شده بود، و بلافاصله خبر را پس از انتشار حذف کرد و سپس خود وبسایت نیز توقیف و از دسترس خارج گردید ــ بازجویی شد. این خبر هنوز توسط منابع رسمی تأیید یا تکذیب نشده است. رضا کهلیلی (نام مستعار) یکی از افسران سابق امنیتی ایران است که از چند سال پیش به آمریکا گریخته و ارتباطاتی با محافل امنیتی و عمدتاً دست راستی افراطی آمریکا برقرار کرده است. برخی خبرهای پیشین این مأمور مرتبط با سی آی ای تأیید نشدند.
البته در روزهای گذشته خبرهای تأییدنشدهٔ دیگری نیز از منابع دیگر، راجع به احتمال دستگیری احمدی‌نژاد، ــ چنانچه خطری برای نظام ایجاد کند ــ منتشر شده بود. در همین راستا، ده روز پیش نیز، در روز اول اردیبهشت، وبسایت «ملی - مذهبی» در مطلبی با عنوان «اظهارات رهبری در دو دیدار متفاوت در یک هفته: بازداشت احمدی‌نژاد در صورت ایجاد خطر برای "نظام"»، نوشته بود که: «رهبری جمهوری اسلامی دو بار و در دو دیدار متفاوت، سخن از بازداشت احمدی‌نژاد زده است. ذکر این موضع یک بار موقعی بوده است که یکی از افراد جریان راست (موسوم به اصول‌گراها) نزد وی رفته و با اشاره به برخی رفتارهای احمدی‌نژاد و در پیش بودن تجمع استادیوم آزادی گفته است که احمدی‌نژاد دارد شلوغ می‌کند و ممکن است در انتخابات نیز خرابکاری کند. رهبر جمهوری اسلامی در پاسخ می‌گوید «اگر کاری کند که برای نظام خطر داشته باشد دستور می‌دهم به بازداشتگاه بیندازندش!» و بار دیگر در دیدار با آقای هاشمی رفسنجانی بوده است. در این دیدار (که بخش‌هایی از اخبار و تحلیلی که هاشمی پس از آن از این دیدار داشت به عرصهٔ رسانه‌ها  نیز کشانده شد)، آقای هاشمی تحلیلی از اوضاع کشور ارائه می‌کند که جا به جا رهبر جمهوری اسلامی موضع و تحلیل وی را رد و تحلیلی متفاوت و به عکس از اوضاع کشور می‌دهد. آقای خامنه‌ای اما در بحث انتخابات به وی می‌گوید اگر نامزد معقولی بیاورید خوب و قابل تفاهم است. در عین حال وقتی هاشمی رفسنجانی از احتمال خطرناک شدن احمدی‌نژاد برای نظام سخن می‌گوید و اظهار می‌کند مواظب احمدی‌نژاد در این چند ماه باشید تا خطری برای نظام ایجاد نکند، رهبر جمهوری اسلامی با لحنی مشابه شنیدهٔ بالا پاسخ می‌دهد «می‌گویم دوروزه بازداشتش کنند!»
ترجمهٔ کامل متن خبر سایت ورلد نت دیلی راجع به بازداشت و بازجویی روز دوشنبه از محمود احمدی‌نژاد، بدون هیچ‌گونه داوری و فقط برای آگاهی، تقدیم می‌شود:

«اختصاصی دبلیو ان دی: احمدی‌نژاد بازداشت شد و پیش از آزادی، هفت ساعت به مکانی امنیتی برده شد.»

«رضا کهلیلی: بر اساس خبری که منبعی از داخل حفاظت اطلاعات سپاه جمهوری اسلامی ارسال کرده، رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد، روز دوشنبه به مدت هفت ساعت دستگیر شد و پیش از آزادی، به او هشدار داده شد که در مورد موضوعات حساس جمهوری اسلامی دهان خود را ببندد.
این منبع گفت که روز دوشنبه، پس از ملاقات احمدی نژاد از بیست و ششمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، به سرمحافظ تیم حفاظتی رئیس جمهور ایران اطلاع داده شد که از احمدی نژاد خواسته شده که برای یک ملاقات ضروری به دفتر رهبری برود.
در راه رفتن به بیت رهبری، سه خودرو دیگر به تیم اسکورت رئیس جمهور پیوستند و به خودرو اولی گفته شد که مسیری دیگر را در پیش بگیرد. احمدی‌نژاد را به جای اینکه به بیت رهبری ببرند، به مکانی محرمانه در یکی از ساختمانهای وزارت خارجه منتقل کردند که تحت کنترل حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران قرار داشت.
به محض خروج احمدی‌نژاد از خودرو، احمدی‌نژاد و تیم حفاظتی او با افراد امنیتی درگیر و وارد مشاجره شدند. در همین حال، تیم حفاظتی احمدی‌نژاد خلع سلاح شدند و وسایل ارتباطی آنان توقیف گردید. سپس احمدی نژاد به دفتری در طبقهٔ زیرین متعلق به حسین طائب، رئیس حفاظت اطلاعات سپاه، منتقل گردید.
بر اساس گفته‌های منبع خبر، صدها نفر از دیگر اعضای حفاظت اطلاعات سپاه، تمامی افراد مرتبط با احمدی‌نژاد را در سراسر تهران در مورد وجود سندی مهم برای رژیم تحت بازجویی قرار دادند.
احمدی‌نژاد در حضور حسین طائب، اصغر حجازی، رئیس حفاظت اطلاعات بیت رهبری و مجتبی خامنه‌ای، پسر رهبری و غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور، چند ساعت مورد بازجویی قرار گرفت. به او هشدار و اولتیماتوم داده شد که از ادعاهای خود علیه مقامات عالی و رسمی کشور دست بردارد. بر اساس آگاهی منبع مورد اشاره، احمدی‌نژاد در ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه شب روز دوشنبه (به وقت تهران آزاد و به تیم حفاظتی‌اش تحویل داده شد.
پیشتر، تنها چند روز پیش از آغاز ثبت‌نام کاندیداهای ریاست جمهوری، پایگاه خبری «بازتاب امروز» گزارش داده بود که احمدی‌نژاد هشدار داده است که اگر کاندیدای مورد اعتماد و مشاور ارشد او، اسفندیار رحیم مشایی، رد صلاحیت گردد، او نواری را افشا خواهد کرد که نشان می‌دهد رژیم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ تقلب کرده است.
بر اساس این نوار، ادعا شده که مقامهای رسمی در سال ۱۳۸۸ به احمدی‌نژاد گفته‌اند که مجموع آراء او را برای پیروزی در انتخابات ۲۴ میلیون رأی اعلام خواهند کرد، در صورتی که آراء واقعی او ۱۶ میلیون است. در این نوار، احمدی‌نژاد به مقامات می‌گوید که این کار را نکنند. وبسایت «بازتاب امروز» توسط نیروهای امنیتی رژیم از دسترس خارج شد و همچنان در توقیف است.
میلیونها نفر از ایرانیان پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به خیابانها آمدند و فریاد زدند که آراء ۶۳ درصدی احمدی نژاد یک تقلب است و خواهان انتخابات آزاد شدند. هزاران نفر بازداشت شدند و بسیاری شکنجه و اعدام شدند. از آن زمان تا کنون، کاندیداهای مخالف احمدی نژاد ــ میرحسین موسوی و مهدی کروبی ــ در بازداشت خانگی هستند.
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، ۱۲ نفر اعضای شورای نگهبان تصمیم می‌گیرند که چه کسانی صلاحیت کاندیداتوری در انتخابات را دارند، و هر کس پیشینهٔ مخالفت با نظام را داشته باشد، از کاندیداتوری منع می‌شود. شورای نگهبان متشکل است از ۶ نفر فقیه، که توسط ولی فقیه منصوب می‌شوند، و ۶ نفر حقوقدان، که توسط رئیس قوهٔ قضائیه (که خود او منصوب رهبری است) معرفی شده و سپس توسط پارلمان تأیید می‌گردند.
احمدی‌نژاد قبلاً هشدار داده بود که اسنادی را نه تنها از مقامهای امنیتی عالی‌رتبه، بلکه دربارهٔ اعضای برجستهٔ مجلس و قوهٔ قضائیه افشا خواهد کرد که تقلب و فریبکاری آنان را ثابت می‌کند.
منبع مورد اشاره در بالا اضافه کرد که جالب خواهد بود که ببینیم آیا احمدی‌نژاد هشدارها را جدی می‌گیرد یا اینکه مشکلات بیشتری برای رژیم ایجاد خواهد کرد؛ اما یک چیز قطعی و حتمی است: اگر چنین نکند، فرجام او مرگ خواهد بود.»


۱۳۹۲ فروردین ۲۲, پنجشنبه

حسین شریعتمداری: شهید «حسن میرزاخان» مخبر ما بود و از منزل آقای شجریان می‌آمد


وبلاگ گلاسنوست: «حسن میرزا خان» از جانبازان ۷۰ درصد که براثر اصابت گلوله به ناحیهٔ کمر در دوران فتنهٔ سال ۸۸ قطع نخاع شده و به مقام جانبازی نائل آمده بود، عصر دیروز بر اثر وخامت جسمی بدرود حیات گفت و به خیل شهدای نظام مقدس اسلامی پیوست (لینک خبر در خبرگزاریهای بسیج و تسنیم).
حسن میرزا خان
شهید حسن میرزاخان

با توجه به جوسازیهای ضدانقلاب، آقای حسین شریعتمداری، نمایندهٔ مقام معظم رهبری در مؤسسهٔ کیهان و مدیر مسئول روزنامهٔ کیهان، شب گذشته، با حضور در برنامهٔ گفتگوی ویژهٔ خبری، ابعاد سناریوی نخ‌نماشدهٔ دشمنانِ قسم‌خوردهٔ خارجی و ایادیِ فتنه‌گر داخلیِ آنها را در مورد نحوهٔ شهادت شهید «حسن میرزا خان» افشاء نمود.

وی در واکنش به سم‌پاشیهای رسانه‌های صهیونیستی و منافقین و سلطنت‌طلبان مبنی بر اینکه شهید حسن میرزاخان بسیجی نبوده، بلکه ضدانقلاب و حتی کراواتی نیز بوده است، اعلام کرد شهید حسن میرزاخان مخبر ما بود و، در روز حادثه، با ظاهری هنرمند‌پسند و امروزی از منزل آقای شجریان مراجعت می‌کرد.

وی افزود: «از ما زیاد می‌پرسند که برخی از خبرهای خیلی محرمانهٔ خود را، که حتی وزارت اطلاعات نیز بدان دسترسی ندارد، از کجا می‌آورید. من در پاسخ همیشه می‌گویم بچه حزب‌اللهی‌ها همه‌جا هستند. در مورد برادر بسیار عزیز و شهیدمان آقای میرزا خان ــ یا به قول تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی: میرزا آقا خان! ــ نیز باید ذکر کنم که ایشان نیز در بسیاری از موارد با ما تماس می‌گرفتند و خبرهای بسیار خوبی به ما می‌دادند.»
استاد محمدرضا شجریان

وی ضمن برشمردن ویژگیها و سجایای اخلاقی این شهیدِ والامقامِ نظام مقدس جمهوری اسلامی افزود: «من فکر می‌کنم اجازه دارم این نکته را بالأخره بگویم؛ چون ایشان به هر حال شهید شدند و در آن دنیا انشاءالله هم‌اکنون مأجورند؛ ایشان مثلاً گاهی اوقات با آن سیرت زیبا و صورت آراسته‌ و هنرمندانه‌ای که داشتند و کاملاً امروزی به نظر می‌رسیدند، پیش آقای شجریان می‌رفتند و خبرهای آنجا را در اختیار ما می‌گذاشتند. در این مورد من می‌توانم به برخی از خبرهای ویژهٔ کیهان در مورد آقای شجریان استناد کنم؛ که البته طبیعی است ما نام منبع خود را ذکر نمی‌کردیم.»
وی افزود: مثلاً وی چندی پیش در پوشش نصاب آسانسور به منزل آقای شجریان اعزام شده بودند (شغل شریف این شهید بزرگوار نصب آسانسور بود) که خبر دیدارهایی را که در آنجا با عناصر معلوم‌الحال بهایی و منافق برقرار بود به ما دادند و ما منتشر کردیم.
دیدار شهید صانع ژاله (نفر اول از چپ) و مرحوم آیت‌الله منتظری

وی در ادامه به تشریح ابعاد این توطئهٔ دشمنان قسم‌خوردهٔ نظام مقدس اسلامی پرداخته و افزود: «من معتقدم ایشان را همانند برادر بسیار عزیز و بزرگوارمان شهید صانع ژاله ــ یا به قول رادیو فردا خانم ژاله صانعی! ــ شناسایی کردند و پس از آن مورد اصابت گلوله قرار دادند که نوع شهادت ایشان هم این نکته را ثابت می‌کند.

دشمن و اهل فتنه گشت و به طور کاملاً حساب‌شده کسی را پیدا کرد که برخلاف شهید ژاله نه کرد باشد و نه اهل سنت باشد ولی همانند وی ظاهری آراسته و امروزی داشته باشد ــ آنهم در روز ۲۶ خرداد که مناسبت و اهمیت سالگردیِ ویژهٔ آن برای چریکهای فدایی خلق و حزب منحلهٔ کومله و بهائیان وابسته به اسرائیل بر امت شریف حزب الله و همیشه در صحنه‌مان کاملاً روشن است ــ که این خود نشان از برنامه‌ریزی بسیار دقیق این ترور به صورت طرح مشترک در سرویسهای امنیتی ام آی سیکس، سیا و موساد دارد.»

آقای شریعتمداری در پایان این گفتگوی ویژهٔ خبری تأکید کرد که «باور کنید، ما این بار نیز مثل دفعات قبل به شما راست می‌گوییم.»

شایان ذکر است که «حسن میرزا خان» از جانبازان ۷۰ درصد بود که براثر اصابت گلوله به ناحیهٔ کمر در دوران فتنهٔ سال ۸۸ قطع نخاع شده و به مقام جانبازی نائل آمده بود. وی که ۲۶ سال سن داشت، عصر دیروز بر اثر وخامت جسمی در بیمارستان طالقانی بدرود حیات گفت و به خیل شهدای نظام مقدس اسلامی پیوست.

حسن میرزا خان
شهید حسن میرزاخان