۱۳۹۳ تیر ۱۷, سه‌شنبه

قابل توجه اونی که در عین «آقا» بودن «فرزانه» هم هست!


سلام آقای خامنه‌ای

یه مدتی بهت محل نذاشتم ببینم بس میکنی یا نه. اما انگار از رو نمیری. جدیدا باز زیاد بیانات از خودت در میکنی!


راستی این اطلاعیهٔ امروز آقای کرزی هست در مورد نتایج ابتدایی انتخابات ریاست جمهوری کشورش. یکی از کاندیداها میگه تقلب شده یکی دیگه میگه درسته. ۸۸ یادته؟


با موضع‌گیری خودت توی نماز جمعهٔ ۲۹ خرداد مقایسه‌اش کن. نمی‌خوام بگم کرزای واقعا بیطرف بوده تو اون انتخابات. علم غیب ندارم، فقط خدا میدونه! اما در مورد «بیطرفی»‌ و «تنها یک رأی داشتن» خودت نه من بلکه کل ملت خبر داشتند و دارند! اصلا مگه توی ده بیست سال گذشته، شده که توی این مملکت یه خرابکاری کلان در حد بوندس لیگا رخ داده باشه و بعدا ثابت نشده باشه که همه چی  زیر سر خودت بوده؛ حالش نیست که الان برات مثال بیارم. 



فقط خواستم اعلامیه‌اش رو نشونت بدم تا با موضعگیری خودت توی نماز جمعهٔ ۲۹ خردادت مقایسه کنی. فرقش با تو اینه که حداقل خوب بلده حفظ ظاهر کنه. تازه این آدم یکصدم ادعاهای تو رو هم نداره: نه خودش رو «آقا» میدونه، نه خودش رو «فرزانه» میدونه (اصلا مگه میشه هم آقا بود هم فرزانه؟). نه میگه من بابصیرتم و مدیر و مدبر. پول هم نمیده به رفیقاش که القابی مثل ولی امر مسلمین جهان و ولایت مطلقه و امام و از این کوس‌شعرها به نافش ببندند.


حداقل از این کرزی یاد بگیر! البته من سر حرف قبلیم هنوز هستم و از من میشنوی به صلاحت هس که برگردی مسجد کرامت همون تجویدت رو درس بدی.


فعلا تا بعد!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیوست:

اعلامیه ریاست جمهوری در مورد اعلام نتایج ابتدائی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری

۱۷ سرطان ۱۳۹۳
رئیس جمهوری اسلامی افغانستان اعلام نتایج ابتدائی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری را گام دیگری در راه تکمیل شدن پروسه انتخاباتی کشور میداند.
اشتراک گستردهء مردم در هردو دور انتخابات یکبار دیگر تعهد افغانها را نسبت به تقویت دیموکراسی و تثبیت حاکمیت ملی به نمایش گذاشت.
مردم عزیز ما با صبر و شکیبایی و همبستگی منتظر اعلام نتایج ابتدائی انتخابات ماندند. برنده انتخابات زمانی مشخص خواهد شد که نتایج نهائی بعد از رسیدگی به شکایات و جدا کردن آرای درست از نادرست اعلام گردد.
کمیسیون های مستقل انتخاباتی وظیفه دارند تا با شفافیت تمام و با درک مسئوولیت تاریخی خویش تفتیش آرا را به انجام برسانند. امیدواریم کاندیداهای محترم نیز با کمیسیون های انتخاباتی در این امر مهم همکاری نموده، پروسه را کامیاب نمایند.
کاندیدا های محترم مطمیناً با در نظرداشت منافع علیای کشور راه تفاهم را نیز در پیش خواهند گرفت.
برگزاری انتخابات بدون فداکاری های قوتهای امنیتی افغان ناممکن بود. مردم افغانستان هیچگاهی جان نثاری های فرزندان رشید خود را که برای برگزاری انتخابات قربانی دادند، فراموش نخواهند کرد.

۱۳۹۲ آبان ۲۲, چهارشنبه

آقای خامنه‌ای عمامه‌ات را بالاتر بگذار: بیداری اسلامیت بالاخره به ثمر رسید! ــ فیلم شکنجهٔ «یزید» در عراق!

آقای خامنه‌ای حدود سه ماه پیش یه نامهٔ سرگشاده خطاب بهت با عنوان «جایگاه گنده رهبری و ولی امر متوهمین جهان» نوشته بودم. توی اون نامه ــ در کنار بسیاری از مسائل ــ کلی سر این قضیه بهت توپیدم که «پس چی شد اون بیداری اسلامیت». امروز خبری بهم رسید که دیدم اشتباه می‌کردم: از قرار معلوم بیداری اسلامیت گرچه در مصر و تونس و لیبی جواب نداد و در سوریه هم هنوز تو هواست؛ ولی در عراق جواب داده، اون هم چه جور!

ماجرا چیه؟ ــ صبر کن برات تعریف می‌کنم:

چند روز پیش همزمان با ایام سوگواری شهادت اباعبدالله الحسین، سرور آزادگان دوعالم و از این حرفا... در حوزهٔ نفتی رمیله شمالی نزدیک بصره و مرز ایران ــ که در اونجا شبه نظامیان شیعه (همون بسیجیات، البته ورژن عراقیش) هم در کنترل منطقه به دولت مالکی کمک می‌کنند و هم به برادران در شغل شریف قاچاق نفت یاری می‌رسونن ــ صحنه‌ای از بصیرت و بیداری و شور حسینی رو به وجود آوردن که جا داره واقعا به خاطر زحماتی که خودت و نوکرات تو عراق کشیدین بهت تبریک بگم. چون که قبل از اینکه شیعیان عراق رو «ببیدارونی» همچین چیزایی اصلا سابقه نداشت.

ماجرا از این قراره که یکی از مستشاران بریتانیایی شرکت شلمبرژر (طرف قرارداد بی پی در توسعه و استخراج اون حوزهٔ نفتی) سوار ماشینش می‌شه. رانندهٔ محلی به خاطر «شور حسینی‌» بیرق امام حسین رو نصب کرده بوده رو ماشین شرکت. مستشار که به حساسیت مسئله آگاه بوده محترمانه از راننده می‌خواد به دلیل مسايل امنیتی (مثلا نشانه‌گذاری ماشین برای تروریستها) بیرق رو برداره. راننده میگه محاله، این بیرق امام حسینه! آقا مجبور میشه خودش از ماشین پیاده بشه و بیرق رو دربیاره و با خودش برگردونه به داخل ماشین. در این هنگام، راننده نعره‌زنان به داخل محوطه می‌دود که «این انگلیسی خبیث بیرق حسین را پاره کرد... این یزیدی خبیث بیرق حسین رو پاره کرد.» عاشقان حسین ــ همون مردمیو می‌گم که چند دهه هست با ویرایش جدید از یک حادثهٔ‌ تاریخی نه‌چندان مستند برای مقاصد خودت پول خرجشون می‌کنی؛ همونایی که بعضیشون کارگرای محلی همین شرکت هستند؛  و صد البته همون بسیجیا و عاشقان حضرتت رو می‌گم ــ به سمت «یزید زمان» حمله می‌کنند و... بقیه‌اش رو توی همین فیلم نگاه کن!

حیف که لیسینینگ عربی‌ات افتضاحه و گرنه توی فیلم به راحتی میشه شنید که بعضیشون دارن فریاد می‌زنن که «لبیک یا حسین» (یعنی حسین جون اومدم کمکت کنم!)، بعضی میگن «این همون یزیده که حسین رو کشت» دیگری هم می‌گه «بزارید نه‌نه‌اش رو بگـا...».

خلاصه، عاشقان اباعبدالله‌ همگی، چند ده نفره، با بیل و کلنگ و چوب و... می‌ریزن سر این بیچاره و ... بعد سوار یه ماشین دیگه می‌کننش و می‌برنش یه جای دیگه و ... و نیروهای حکومت محلی هم تماشا می‌کنند. البته پیش‌قراولان «عشق مولی حسین» طبق معمول فراموش نمی‌کنن که پول و موبایل اون بدبخت رو هم بردارن. تازه، به دفتر شرکتی که بعضیشون کارگر همون شرکت هستند هم حمله می‌کنن و لپ‌تاپها و اموال ارزشمند دیگه رو هم می‌دزدند (لابد «حسین حسین» گویان!).

دست مریزاد! واقعا خسته نباشی!
چه کرده اون پولایی که از جیب مردم اونجا خرج کردی، و تا کجاها رفته اون بیداری اسلامیت!
آدم یاد صحنه‌های وحشیگریهای نوکرات در تهران و شهرهای بزرگ در سال ۸۸ و ... کهریزک و کوی سبحان و ... میوفته. چرا که اونجا هم مثل اینجا هم دزدیدن «پول و موبایل و...» بود و هم «چوب و تفنگ» بود و ... هم «حسین‌حسین» و «حیدر حیدر» بود و... هم ... صد البته «چاههای نفت»!!!

السلام علیک یا ابا عبدالله!!!




پس‌نوشت:
به دلیل حذف شدن فیلم اصلی ۸ دقیقه‌ای از یوتیوب که حدود ۳۰۰ هزار کلیک خورده بود،‌ مجبور شدم لینک را تغییر دهم و فیلم دیگری از همان واقعه از زاویه‌ای دیگر را لینک کنم.

۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

استفتاء جمعی از کاربران اینترنت از مقام معظم رهبری راجع به «تغوُّط» به سرزمین ایران

مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای مد ظله العالی؛

سلامٌ علیکم

بار دیگر عمق بصیرت و زمان‌شناسی فرزند فاطمه (س) و بینش قوی ادامهٔ سلالهٔ زهرا (س) موجب ناامیدی و سردرگمی دشمنان قسم‌خوردهٔ نظام مقدس اسلامی‌مان گردید. ما جمعی از مقلدین حضرتعالی در فضای مجازی، نیز همچون آحاد امت خداجوی اسلامی، فتاوای داهیانهٔ اخیر جنابعالی را در زمینهٔ حرمت افشای ظلمهای مسئولین نظام مقدس اسلامی و لزوم پرهیز از معاشرت با بهاییان و حرمت جلق زدن با هدف آزمایش امکان باروری به چشم جان مشاهده کردیم. تسلط معجزه‌آسای شما در افتاء در کلیهٔ ابواب فقه و عمق بصیرت و بینش قوی شما بی‌شک موجب تحیّر قاطبهٔ علمای بلاد اسلامی گشته و بدون تردید راهنمای ما در جهت نیل به قلّه‌های رفیع آرمانهای مقدستان خواهد گشت.

ما جمعی از اعضای سایت «بالاترین» ضمن حمایت کامل از این فتاوای ارزشمند و تجدید بیعت با آرمانها و اعلام آمادگی کامل جهت حضور در صحنه، اعلام می‌داریم که چندیست نکته‌ای ذهنمان را به خود مشغول ساخته است: استدعا داریم، در ادامهٔ آن فتاوی گوهربار، نظر داهیانهٔ خود را در مورد این مسئله نیز اعلام فرموده و همچون گذشته چراغ مشعشع هدایتتان را فراسوی راهمان قرار دهید:

«همان گونه که مستحضرید ــ و اگر نبودید، تا کنون حتماً مستحضر شده‌اید ــ سرزمین پدری ما، ایران، یکی از بزرگترین کشورها از حیث مساحت و یکی از ثروتمندترین بلاد از حیث منابع و یکی از متکثرترین و غنی‌ترین سرزمینها از حیث آداب و هنر و زبان و سنت و فرهنگهای ملی و قومی و مذهبیِ گوناگون بوده که متعلق به ۸۰ میلیون ایرانی داخل و خارج از ایران با سابقهٔ تمدن حداقل ۲۵۰۰ ساله می‌باشد. استدعا داریم اعلام بفرمایید حکم «تغوّطـ نمودن» [ریدن] به چنین سرزمینی وسیع، غنی و متکثّر توسط یک آخوندِ روضه‌خوانِ «مخرج‌کلوخ‌کشیده» [کون‌ناشور] ــ و صد البته متوهم ــ چیست؟»

و من الله التوفیق
جمعی از مقلدین شما در فضای مجازی 

لینک مرتبط: «نامهٔ سرگشادهٔ گلاسنوست به ولی امر متوهمین جهان


تغوط: [تَ غَ وْ وُ] (ع مص) حدث کردن؛ در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن. (لغتنامه دهخدا)


۱۳۹۲ تیر ۱۴, جمعه

علی خامنه‌ای، بازیگردانی با اعتماد به نفس بالا! ــ نامهٔ سرگشادهٔ «گلاسنوست» به ولی امر متوهمین جهان




چکیدهٔ نامه: آقای خامنه‌ای! راستی آخر و عاقبت اون «بیداری اسلامیت» به کجا کشید؟ حتماً تا حالا خبرهای دیروز مصر بهت رسیده! راستی چرا نیومدی باز بگی جوونایی که تو استانبول به قانون ممنوعیت لب گرفتنِ علنی از دوست‌دختراشون اعتراض داشتن هم «پیام انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران» بهشون رسیده بود! آقای خامنه‌ای یادته گفتی که رییس جمهور بعدی باید اهل مقاومت باشه؟ خوب... پَه چــی شد پـــــس اون رئیس جمهور گفتمان مقاومتت؟ اون همه مهندس‌بازیهات برای انتخابات کارش به کجا کشید آخر سر؟ یادت می‌آد حدود یکی دو سال پیش موقع جنبش وال استریت هی می‌گفتی که انقلاب اسلامی به قلب آمریکا نفوذ کرد؟ آخرش به کجا رسید؟ یادته واحد «مرکزی!» خبرت وقت رکود اقتصادی خبر به پایان رسیدن تمدن اروپا  و اقبال اونها به اسلام می‌داد؟ چرا دیگه چیزی نمی‌گه در این باره؟ یادت می‌آد گفتی ما در شرایط بدر و خیبر هستیم و نه در شرایط شعب ابی طالب؟ ... خوب ... پَه چــی شد پـــس اون بدر و خیبرت؟ راستی یه مدت همش در مورد «چشم فتنه» صحبت می‌کردی ... پَـــــــه چی شد پـــس اون چشم فتنه کور کردنات؟ اصلاً یه سؤال: تو فارغ‌التحصیل کدوم دانشگاه تحلیلی - راهبردی و مهندسیهای کلان هستی؟ نکنه از بس نوکرات «فرزانه» «فرزانه» کردند، این قدر اعتماد به نفست رفته بالا؟ چرا بین رهبر شدنت بر خلاف شرایط قانون اساسی اون وقت (شرط مرجعیت تقلید) تا صدور اولین گواهی اجتهادت (مرجعیتت حالا بماند!)، اون هم از جانب «عالم ربانی و فقیه صمدانی» شیخ ممد یزدی!، حدود یک سال فاصله خورده؟ ببینم دیپلم داری تو اصلاً؟ سیکل چی؟  ... اصلاً... گیریم که تو از همون موقع «یا علی» گفتنت، در حد اجتهاد مطلق و مرجعیت عام جهان تشیع و بلکه جهان اسلام، «فرزانه» بودی. آخه دلبندم، چه کسی بهت گفته که با خزعبلاتی مثل «کلاله امّی و ابی» و «منزّحات بئر» و «علی لغة اکلوني البراغیث» و «شرایط حرز در سرقت حدي»‌ و «حکم عصیر عنبي قبل ذهاب ثلثاه» فهم و شعورت به حد فهمیدن منافع ملی کشور بزرگ ایران و درک پیچیدگیهای دنیای امروز رسیده؟ ببین ما هممون می‌دونیم که یه بخش بزرگی از توهماتت به این خاطره که سواد دانشگاهی (و چه بسا دبیرستانی!) نداری،‌ زبان خارجی بلد نیستی، دنیا رو نمی‌شناسی و تنها سفرهای خارجیت اقامتهای کوتاه‌مدت، به لیبی و پاکستان و رومانی و کره شمالی بوده؛ بینش سیاسی‌ات هم که توسط  نسل اول رهبران اخوان المسلمین مصر (حسن بنا و سید قطب) پرچ شده و عملاً تعطیل! دلبندم، اون اخوانیها خودشون تا الان چند نسل رهبر عوض کردند و تا حدی اون اسلام سیاسی‌ و تروریستی و انقلابی اولیه‌شون رو تعدیل کردند. تازه نسخهٔ چندین بار تعدیل‌شدهٔ توهماتی که به خورد تو داده بودند هم دیروز رسماً توی مصر شکست خورد، رفت پی کارش! آقای علی خامنه‌ای! «جایگاه گنده رهبری» و «ولی امر متوهمین جهان»! این قدر توی اموری که نمی‌فهمی دخالت نکن! از خودت هی سخنرانی در نکن! هی تحلیلهای صد تا یه غاز نکن. از مهندسی و بازیگردانی و نقشه‌کشی دست بردار! در ضمن، از دو ماه پیش که رفیق قدیمت، هاشمی، رو رد صلاحیت کردی، یه بحث خوبی توسط ملیجک جوان و شاخ شمشادت (احمد جنتی) راه افتاده به اسم «عدم صلاحیت به دلیل کهولت سن»: بد نیست به بازنشستگی فکر کنیا! آقای خامنه‌ای، به سر جات، به مسجد کرامت برگرد و تجویدت رو درس بده!

******************
خوانندهٔ گرامی توجه فرمایید:
اگر احساس می‌کنید که جزو مردم «عادی» ایران هستید؛ و اگر احساس می‌کنید که زبان این نامهٔ سرگشاده زبان مردم «عادی» ایران است؛ در نشر و بازنشر این نامه بکوشید! این نامه متعلق به مردم «عادی» ایران است و هر گونه کپی‌ـپیست کامل یا ناقص، یا اقتباس کامل یا ناقص از آن، با ذکر منبع یا حتی بدون ذکر منبع، کاملاً آزاد است! 
به صفحهٔ «گلاسنوست» در فیسبوک بپیوندید! 

********************** 

اصل نامه:

علی خامنه‌ای، بازیگردانی با اعتماد به نفس بالا!
(نامهٔ سرگشادهٔ «گلاسنوست» به ولی امر متوهمین جهان)

آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی و ولی امر متوهّمین جهان



سلامٌ علیکم


پیشاپیش از شما عذر می‌خواهم که در این نامه از به کار بردن القابی که معمولاً رفقای چاپلوستان یا نانخوران بی‌وجودتان یا نوجوانان شستشوشدهٔ متوهّم‌تر از خودتان برایتان به کار می‌برند، پرهیز کرده‌ام؛ القابی همچون «ولی امر مسلمین جهان»، یا «رهبر فرزانه»، یا «مقام معظم رهبری»، یا «رهبر معظم انقلاب اسلامی»! همچنین معذورم از اینکه زبانی بی‌تکلّف و صریح و نثری بی‌طمطراق و فاقد آرایه را برای سخن گفتن با شما برگزیده‌ام: نویسندهٔ این نامه از نوشتن آن گونه نثرها نیز ناتوان نیست، ولی برای بردن درد دل مردم «عادی» نزد یکی از «عادی»تر از خودشان، زبان عادی همان مردم «عادی» را ترجیح می‌دهد. پس اجازه می‌خواهم، مستقیم و بدون تعارفات معمول، به اصل مطلب می‌پردازم:

۱. علی خامنه‌ای رهبر «بیداری اسلامی» می‌شود!


آقای خامنه‌ای یادته بهار عربی رو براش اسم اختراع کردی و هی «بیداری اسلامی»، «بیداری اسلامی» می‌کردی؟ چه قدر سمینار بین‌المللی گذاشتی و براش مجمع جهانی تشکیل دادی؟ چند هزار ساعت مخ خودتو و ملتو با تحلیلهای صد تا یه غاز خودت و صدا و سیمات تو فرقون گذاشتی؟
راستی آخر و عاقبت اون «بیداری اسلامیت» به کجا کشید؟ حتماً تا حالا خبرهای دیروز مصر بهت رسیده ... خوب... پَه چـی شد پــــس اون بیداری اسلامیت؟؟؟ کو اون بیداری اسلامی توی تونس و مصر و لیبی و سوریه‌ات؟ (ای وای حواسم نبود؛ نه ... سوریه نه.. یادم نبود سوریه «بیداری» نبود و استثنائاً اونجا تظاهرات چندین‌ماههٔ مسالمت‌آمیز میلیونها شهروند سوری توطئهٔ آمریکای جهانخوار بود!). اصلاً چرا دیگه نه خودت و نه امپراطوری رسانه‌ای‌ت مثل اون چند ماه پیش اسمی از «بیداری اسلامی» نمی‌برید؟
راستی یه نکتهٔ دیگه: اون طوری که دور برداشته بودی، ما منتظر بودیم برامون باز «تحلیل» از خودت در کنی که آره: اونایی که توی میدون تقسیم استانبول از جمله در اعتراض به قانون ممنوعیت لب گرفتنِ علنی از دوست‌دختراشون تظاهرات می‌کردن هم پیام انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران بهشون رسیده بود و «بیداری اسلامی»شون کرده بود!!!. چرا در مورد اونا هیچی نگفتی؟ مگه ــ ناسلامتی ــ مثلاً ولی امر مسلمین اونا هم نبودی؟ یه سخنرانی می‌کردی یا حداقل تو فیسبوک چندزبانه‌ات به زبان ترکی براشون پیام میزاشتی... باور کن اونا هم مثل ما منتظر بودن «تحلیل»هات رو بشنوند. باور کن هیچ عیبی نداشت: باز طبق معمول یه چیزی میگفتی خوب؛ ... دور هم بودیم ... خوش می‌گذشت!

۲. علی خامنه‌ای «مهندس» رشتهٔ بازیگردانی می‌شود!


آقای خامنه‌ای یادته گفتی که رییس جمهور بعدی باید به گفتمان مقاومت اعتقاد داشته باشه و تمام مزایای رییس جمهور فعلی رو (یعنی توهّم مدیریت جهانی، جسارت و حمله‌وری به زیاده‌خواهیهای آمریکای جهانخوار،‌ اعتقاد به گفتمان عدالت و پابرهنگان...) داشته باشه، ولی معایب اونو (یعنی هوس باقی موندن در قدرت از طریق مشایی؛ اعتراض به تصمیم‌ خودت در ابقای وزیر اطلاعات خودش؛ و همین طور رو کردن سی دی فیلم از کثافتکاریهای ملیجکهای دیگرت) نداشته باشه؟ ... خوب... پَه چــی شد پـــــس اون رئیس جمهور گفتمان مقاومتت؟؟؟ این یکی که ازش مقاومتی در نمیاد و هنوز نیومده تهش باد می‌ده و بدش نمیاد پرچم سفید رو ببره بالا!!! بماند که اون قبلی هم تونسته بود،‌ با پیدا کردن رگ خوابت، توی متوهّم رو (البته فقط تو رو!) فریب بده و از همون اول، زیرزیرکی، تهش باد می‌داد، اونم شیش‌تا شیش‌تا!!!
آقای خامنه‌ای، یعنی تجربهٔ ۸۸ کافی نبود که بفهمی آدما رو نمیشه مهندسی کرد؟ واقعاً این همه اعتماد به نفس در بازیگردانی و مهندسی رو از کجا اُوردی تو؟ یادمه درست یک ماه مونده بود به انتخابات که توی همین وبلاگم نوشتم (بنگرید: آقای خامنه‌ای بازی تازه شروع شده: بچرخ تا بچرخیم!) که گرچه تمام ابزارها رو بازیگردان اصلی (منظورم خود تو بود) به نفع خودش مصادره کرده و فقط برای اجرای کنترل‌شدهٔ یک نمایشنامهٔ از پیش‌ نوشته‌شده (بخش صرفاً نمایشی و فاقد محتوای انتخابات) به ما میدون داده، اما هیچ وقت این طوری نبوده که ما بازیگرا هم تا آخر نمایش فقط به لبخوانی نمایشنامهٔ کارگردان اکتفاء کرده باشیم و چه بسا که در یه فرصت مناسب از یه جای بازی یه‌دفعه خودمون بازی رو از دست بازیگردان اصلی خارج کنیم. حرفم همچین هم بیربط از کار درنیومد. دیدی که باز بازی از دستت خارج شد!
به بازیگری هشت کبریت بیخطر خودت در مناظرهٔ سوم نگاه کن! دیدی حتی علی اکبر جون ولایتی‌ات (دبیر کل همون مجمع جهانی «بیداری اسلامی‌»ات!!!) هم در یه لحظهٔ حساس زمین بازی رو عوض کرد و یه‌دفعه کاتالیزور هاشمی شد؟ دیدی چه طوری پروژه‌ای رو که با اون همه هزینه از ۲۴ سال پیش شروع کرده بودی ــ تا با جراحیهای سخت و نرم از شرّ رقبای درون‌نظامت (یعنی باند خمینی و باند هاشمی) راحت بشی ــ در آخرین لحظه مجبور شدی اون پروژهٔ پرهزینه رو فعلاً بایگانیش کنی؟ حتماً یادت نرفته که فقط یه قلم از هزینه‌های اون پروژهٔ بیخطرسازی رقبای درون‌نظامت تحمیل و حمایت از فاجعه‌ای به اسم «محمود احمدی‌نژاد» و از بین بردن ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد  دوران «پرده‌داریش» (بنگرید: پرده‌دار بدسابقهٔ عورت عظما) بود؟ ... خوب لامصب چرا ساکتی؟ باز یه تحلیل از خودت در کن!
آقای «جایگاه گنده شدهٔ رهبری» ... !؛ چی شد؟ زیاد از این لقب خوشت نیومد؟ خوب تقصیر من چیه که ترش کردی! خودت همچین اسم مسخره‌ای رو اون هم تو قرن بیست و یکم برا خودت انتخاب کردی؛ من فقط دو کلمهٔ «مقام»‌ و «معظم» رو از عربی به فارسی تبدیل کردم!؛ پس من بی‌تقصیرم، آره قوربونش... ترش نکن! داشتم می‌گفتم... کجا بودیم؟ ... آها!
ای «جایگاه گُندهٔ رهبری»! ای مهندس! ای تحلیلگر! ... یادت میاد چند روز آخر انتخابات که رسماً گه‌گیجه گرفتی بودی، قیافه‌ت چه قدر خنده‌دار شده بود؟؟؟ از یه طرف فهمیده بودی که ولایتی هیچ شانسی نداره و از طرف دیگه هم نه می‌تونستی اون یاروی شوت و متوهّم‌تر از خودت (جلیلی)‌ رو بالا بیاری و نه می‌تونستی خطر کنی و به نظامیها (قالیباف) بیش از این پر و بال بدی. من که قبلاً گفته بودم این نظامیها از اونایی هستند که فردا یه اتوبان از تهران رو به نامت می‌کنند و تمام! (بنگرید: قالیباف بالاخره حرف دلش رو زد: «آخه من به حرف کدومتون ... کنم!»)
دیدی آخر چی شد؟ با اینکه هر دوشون تو مناظرهٔ آخر با هم در دُم تکون دادن برات مسابقه گذاشته بودند، آخر سر دلت به هیچ کدومشون رضایت نداد و مجبور شدی چند صباحی برای پاک کردن دستای خونینت به دامن نه چندان تمیز رفیق قدیمت (هاشمی رو می‌گم) متوسل بشی! تازه اگه هم دلت رضایت می‌داد، چاره‌ای نداشتی: اگه می‌خواستی به نفع اون مردک متوهّم یا اون سردار فرصت‌طلب وارد عمل بشی، باید خودت رو برای یه ۸۸ دیگه آماده می‌کردی، با این تفاوت که این بار فاز اول جنبش مردم نه از شهرهای بزرگ که از شهرستانهای کوچک شروع می‌شد! لابد تا حالا آمار شصت‌ـ‌هفتاد درصدی مشارکت در شهرهای کوچک و سی‌ـ‌‌ چهل درصدی بسیاری از شهرهای بزرگ و میزان آرایی که روحانی در شهرستانهای کوچک و مناطق اقلیتهای قومی ـ زبانی ـ مذهبی اُورده رو دیدی!! حتماً کارشناسهای «حاج حیدر» تا حالا معنی این اعداد و آمار رو به‌خوبی برات توضیح دادن!

۳. توهمات علی خامنه‌ای همین طور بالا می‌زند!


آقای خامنه‌ای اگه بخوام همین جوری تمامی تحلیلهای متوهمانه و صد تا یه غازت (مانند شمارهٔ ۱ بالا) و یا مهندسیها و بازیگردانیهای بچه‌گانه و پرهزینه‌ات (مانند شمارهٔ ۲ بالا) رو از ۲۴ سال پیش تا به حال برات فقط لیست کنم، مطمئنم که باید تا یه هفته فقط بنویسم. گرچه همه‌شون توی ذهن من ــ مثل ذهن خیلی از همون «مردم عادی» و ساکت و نجیب ــ آماده و ردیف صف کشیده‌اند و کاملاً آمادهٔ نشستن بر روی صفحهٔ مانیتورند، اما بعید می‌دونم انگشتان دستم و کیبورد کامپیوترم توان چنین کاری رو داشته باشند؛ مخصوصاً اینکه باید از همون اولِ اول شروع کنم: از توهمات و بازیگردانیهای اون امام راحلت!
به همین دلیل، فعلاً اون لیست بلندبالا رو درز می‌گیرم و فقط خیلی کوتاه یکی دو تای دیگه از اون توهمات و مهندسیهای مسخرهٔ اخیرت رو بهت یادآوری می‌کنم و بعدش می‌رم سر اصل حرفم:
الف) آقای جایگاه گُنده، یادت می‌آد حدود یکی دو سال پیش هی می‌گفتی که انقلاب اسلامی به قلب آمریکا نفوذ کرد و هی پشت سر هم از خودت «جنبش وال استریت» «جنبش وال استریت» در می‌کردی؟ به کجا رسید کار نفوذ پیام انقلاب اسلامیت در قلب آمریکا؟؟؟  خوب... پَه چــی شد پـــــس اون جنبش وال استریتت؟
ب) یا ... یادت میاد اون وقت که نوجوانهای بیکار محله‌های فقیرنشین لندن شورش کرده بودند و داشتند فروشگاهها رو تاراج می‌کردند، یا وقتی اروپا در رکود بود و در یونان و ایتالیا و اسپانیا هر روز تظاهرات بود، هی میگفتی آخ جون توی اروپا هم دارند انقلاب اسلامی می‌کنند و نظام سلطه و سرمایه‌داری و لیبرال دموکراسی به پایان خط رسید و مردم اروپا دارن فوج فوج به اسلام سیاسی‌ای که لابد توی متوهّم رهبرش هستی گرایش پیدا می‌کنن؟ یادته واحد «مرکزی!» خبرت چندین ماه پیاپی چه اَلَم‌شنگه‌ای در به پایان رسیدن تمدن اروپا به پا کرده بود؟ خوب چرا دیگه چیزی نمی‌گی در این باره؟ ... خوب... پَه چــی شد پــــــــس اون به بن‌بست رسیدن لیبرال دموکراسی‌ات و اون فوج‌فوج اروپاییهایی که مسلمون شدن؟؟؟
پ) آقای خامنه‌‌ای، ‌لابد وضع معیشت مردم رو خوب می‌دونی. یه ظرف ماست الان چنده؟ مرغ کیلویی چه قدر؟ نون سنگگ دونه‌ای چند تومنه؟ ... یادت می‌آد گفتی که خفه شید حرف زیادی نباشه، ما در شرایط بدر و خیبر هستیم و نه در شرایط شعب ابی طالب؟ خوب چرا الان زبونت رو موش خورده؟ ... خوب ... پَه چــی شد پـــس اون بدر و خیبرت؟؟؟ انصافاً چه طوری روت می‌شه دفعهٔ بعد باز بیای برّ و برّ تو چشم همین مردم نگاه کنی و از خودت «مشروح بیانات مهم مقام معظم رهبری» در کنی؟ این همه وقاحت و پررویی رو از کی به ارث بردی؟
ت) یادته مهمترین و نزدیکترین ملیجکت (وزیر اطلاعاتت رو می‌گم) یه‌دفعه سبز شد گفت یک شبکهٔ پونصد ششصد نفرهٔ روزنامه‌‌نگار اهل فتنه کشف کرده که می‌خواستند نظام‌جونت رو براندازی کنند. الان اونا کجان؟ چرا اعدامشون نکردی پَـــــــــه؟ ... خوب ... چــــی شد پــــــس اون شبکهٔ براندازان روزنامه‌نگارت؟ راستی یه مدت متخصص چشم شده بودی و همش در مورد «چشم فتنه» صحبت می‌کردی که الان کمسو شد؛ الان آستیگمات شد؛ الان کور شد و از این حرفا! ... پَـــــــه چی شد پـــس اون چشم فتنه کور کردنات؟ آخه بدبختِ بینوا، بعد از اون همه بگیر و ببند و حصر و حبس و اعدام و تجاوز و کهریزک‌هات باز هم که تو ایام انتخابات صدای «مرگ بر دیکتاتور» و «یا حسین میرحسین» به گوش می‌رسید که!!! ... بگو خوب! بازم بگو: برای ما «مردم عادی» بگو که تحلیل جدیدت از آخرین وضعیت پزشکی «چشم فتنه» دقیقاً چیه؟ راستی نگفتی چی شد یه بار تغییر رشته دادی به «میکروب‌»‌شناسی «سیاسی»‌؟؟ نه: خوب کردی اونو ادامه ندادی. اون کار ظریفی هست به روحیه‌ات نمی‌خوره. همون چشم فتنه کور کردن و اعدام و دست و پا بریدن رو ادامه بدی بیشتر بهت میاد!!!

۴.  علی خامنه‌ای چه قدر «فرزانه» است؟


ببین آقای خامنه‌ای من که حوصله ندارم بیام اینجا این همه سوتیهای ریز و درشت تو (و البته اون امام راحلت) رو توی این همه سال ردیف کنم؛ تازه اگه حوصله هم داشتم کار بی‌فایده‌ای بود. چون خودت از هر کس دیگه‌ای بیشتر خبر داری که «اوضاع از چه قراره». بس کن دیگه...! خجالت نمی‌کشی؟ هزینهٔ این همه خاک‌بازیهای بچه‌گانهٔ تو رو ۸۰ میلیون ایرانی داخل و خارج از کشور دارن می‌پردازن. این اعتماد به نفس بالات در تحلیل و مهندسی واقعا دیگه خیلی بی‌مزه و مسخره و کسالت‌بار شده!
اصلاً من یه سوال دارم ازت. کجا بهت علم تحلیل یا علم مهندسی یاد دادند؟ فارغ‌التحصیل کدوم دانشگاه تحلیلی ـ راهبردی و مهندسیهای کلان هستی؟؟؟ نکنه از بس نوکرات «فرزانه» «فرزانه» کردند، این قدر اعتماد به نفست رفته بالا؟ یه وخ نکنه خودت هم باورت شده باشه؟؟ گرچه شاید به ضرب گریم و پروژکتور و سفید شدن ریش توپّی‌ات، بالاخره برخی نوجوونهای ساده‌دل باور کرده باشند که واقعا «فرزانه»‌ای، اما خودت و خیلیای دیگه هنوز سوابق مشعشع علمیت! یادشونه. از تدریس تجوید و امام جماعت مسجد کرامت بودنت تو مشهد گرفته، که یه جوجت الاسلام معمولی بودی، تا وقتی که یه دفعه شدی «رهبر فرزانه»: البته هم‌باندیهات اول «رهبر»ت کردن (در تاریخ ۱۳۶۸/۳/۱۴) بعد «فرزانه»ت کردند. خودت یه بار به تاریخ صدور اولین اجازه‌نامه‌های اجتهادت که رفیقات برات جور کردن نگاه کن: به   ترتیب صدور... شیخ ممد یزدی! (۱۳۶۹/۳/۲۷)، مؤمن (۱۳۶۹/۵/۱۳) و مشکینی (۱۳۶۹/۵/۱۵) و بعد دیگران!
یه سؤال دیگه: چرا توی زندگینامه‌ات در سایت خودت هیچ اشاره‌ای به تحصیلات غیرحوزوی‌ات نکردی؟ ببینم دیپلم داری تو اصلاً؟ سیکل چی؟ ملت این همه بحث کرد راجع به دکتری حسن روحانی که به صورت غیرحضوری (فاقد ارزش استخدامی طبق مقررات آموزش عالی ایران) از انگلستان گرفته؛ یکی نپرسید رهبر دیپلم داره یا نه!
بین رهبر شدنت بر خلاف شرایط قانون اساسی اون وقت (شرط مرجعیت تقلید) تا صدور اولین گواهی اجتهادت (مرجعیتت حالا بماند!)، اون هم از جانب «عالم ربانی و فقیه صمدانی» شیخ ممد یزدی!، چرا این قدر فاصله افتاده؟ چرا هیچ وقت نگفتی که چرا این قدر فرزانه‌ کردنت طول کشید؟ جوابشو هم خودت میدونی و هم همه میدونن! خودت بهتر از هر کسی باید قصهٔ رهبر شدنت رو بدونی! حلقهٔ هاشمیه از شاگردان خمینی (که هاشمی و تو و سید احمد و خیلی از اون کسانی که بالا اسمشون اومد توشون بودین) دید که اگه این طوری پیش بره رهبری آینده به دست حلقه‌های رقیبشون (بیت زنده‌یاد منتظری یا بیت آیت‌الله گلپایگانی) میوفته، و سرشون کاملاً بی‌کلاه می‌مونه. گرچه هیچ‌کدوم از اعضای این حلقهٔ هاشمیه مقبولیت حوزوی نداشتین ولی خوب خودت توی همشون امتیازاتت بیشتر از همشون بود: ریشت توپّی و خوشگل بود، خوش‌لباس و قرتی بودی، از سادات بودی، سخنرانیت هم که معرکه بود، لحن و تجویدت هم که بد نبود، در ضمن گاهی «ژِعر» هم می‌گفتی! خوب کردنت رهبر، همین و بس! حالا باید این طوری خیال ورِت داره؟
(وآلا قبلنآ بین ما بچه پایین‌شهریهای قم رسم بود، وقتی جوون بودیم، اگه کسی به خاطر ظواهر و مخصوصاً خوشگلیمون ما رو زیادی تحویل می‌گرفت، «غیرتی» می‌شدیم! این رسمهای لابد جاهلی دیگه کاملا ور افتاده، نه؟؟؟ تو که خودت می‌دونستی و هنوز هم می‌دونی که «قضیه چیه» چرا یه جو ــ فقط یه جو ــ «غیرتی» نمیشی؟ فقط بلدی این جور جاها روشنفکر بشی؟).
ببین عزیز دلم. اینها رو مردم هنوز یادشونه. وآلا بهت می‌خندند وقتی این قدر احساس فضل و فرزانگی می‌کنی. اصلاً.. سلّمنا!... گیریم که تو از همون موقع که به دنیا اومدی، همزمان با «یا علی» گفتنت، به تمام علوم فقه و حدیث و رجال و اصول در حد اجتهاد مطلق و مرجعیت عام جهان تشیع و بلکه جهان اسلام مسلط بودی. آخه دلبندم، چه کسی بهت گفته که با خزعبلاتی مثل «کلاله امّی و ابی» و«منزّحات بئر» و «علی لغة اکلوني البراغیث» و «شرایط حرز در سرقت حدي»‌ و «حکم عصیر عنبي قبل ذهاب ثلثاه» فهم و شعورت به حد فهمیدن منافع ملی و پیچیدگیهای دنیای امروز رسیده! این اعتماد به نفست منو کشته! خوب همین می‌شه که این همه توهمات جور واجور ــ که من فقط چند تا شو در بالا (شمارهٔ ۱ و ۲ و ۳) نام بردم ــ بهت دست میده و این طوری می‌شه که خودت رو مضحکهٔ عام و خاص می‌کنی!
آخه آدم عاقل، وقتی می‌بینی کاریزمای خمینی رو نداشتی و اگه نمی‌پریدی تو دامن سپاهیا، همین موسوی خوئینی‌ها، یه‌تنه، توی ایکی‌ثانیه، قورتت داده بود، مجبور بودی خودت رو این طور مضحکه کنی؟؟؟
آقای خامنه‌ای شما تواناییهای خودت رو درست نشناختی. توانایی شما رهبری یه ملت ۸۰ میلیونی با سطح بالای دانش و آگاهی اون هم توی دنیای پیچیدهٔ امروزی نیست! شما ریش خوشگل و توپّی‌شکل داری؛ شما شیک‌پوش و قرتی هستی؛ شما تجوید و لحنت واقعاً قشنگه؛ شما سادات هستی؛ و از همه مهمتر سخنران فصیح و ماهری هستی (البته جوونیات از همهٔ این لحاظها خیلی بهتر هم بودی!). اما این امتیازات برای رهبری کافی نیست! تمام یا بیشتر این محاسن رو این دو تا رفیقهایی که امروز دور و بر خودت جمع کردی هم دارند: سید احمد علم الهدی و سید احمد خاتمی! خداوکیلی خودت خنده‌ت نمی‌گیره فردا بگن سیداحمد علم‌الهدی ولی امر مسلمین جهان شد؟ ... خوب آفرین! وقتی خودت هم رهبر شدی همهٔ مردم حتی آخوندهای قم هم خنده‌شون گرفت! به والله هنوز هم با این همه خرجی که کردی دارن بهت می‌خندند! ببم جان، توی همین قم همین آخوندایی که جلوت دولا راس می‌شن پشت سرت به ریش خوشگلت می‌خندند!‌ اینو به چشم خودم بارها دیدم، میفهمی اینو؟؟؟

۵. ریشه‌های توهمات علی خامنه‌ای


ببین ما هممون می‌دونیم که یه بخش بزرگی از توهماتت به این خاطره که سواد دانشگاهی (و چه بسا دبیرستانی!) نداری،‌ زبان خارجی بلد نیستی، دنیا رو نمی‌شناسی و تنها سفرهای خارجیت اقامتهای کوتاه‌مدت، اون هم تحت پروتکلهای سیاسی، توی لیبی و پاکستان و رومانی و کره شمالی بوده؛ همباندیهای اصلی‌ات (احمد جنتی، ممد یزدی، حسین شریعتمداری، احمد علم الهدی، کاظم صدیقی، احمد خاتمی) از خودت کوتوله‌ترند؛ بینش سیاسی‌ات هم که توسط  نسل اول رهبران اخوان المسلمین مصر (حسن بنا و سید قطب) پرچ شده، رفته پی کارش و عملاً تعطیل!
دلبندم از تاریخ تألیف کتابهای نسل اول رهبران اخوان المسلمین ــ که تو بعضیشون رو قبل از انقلاب از عربی به فارسی ترجمه کردی ــ نزدیک به ۸۰ سال می‌گذره. خودشون تا الان چند نسل رهبر عوض کردند و اون اسلام سیاسی‌ و تروریستی و انقلابی اولیه‌شون رو تا حدی تعدیل کردند. تازه نسخهٔ چندین بار تعدیل‌شدهٔ توهماتی که به خورد تو داده بودند هم دیروز رسماً توی مصر شکست خورد، رفت پی کارش!!! نسخهٔ وطنی اون اسلام سیاسی و تروریستی هم که توسط مقتدا و کعبهٔ آمالت، سید مجتبی میرلوحی (همون نواب صفوی: اون طلبه‌کوچولوهه رو میگم که از نظر مراتب توهّم و «فرزانگی» یه چیزی تو مایه‌های خودت بود) نمایندگی می‌شد، خیلی وقته که به زباله‌دان تاریخ پیوسته و تنها حامی مهمش (در حوزه، «آقا روح‌الله»، که بعداً اسمش شد خمینی بت شکن و رهبر کبیر و... صد البته متوهم‌تر از تو!) هم سالهاست بین یه عالمه لوله‌های ضایعاتی صنایع دفاع و ورقهای حلبی رنگ‌شده خوابیده و بارگاهش مأمنی شده برای خیل رانندگان توـراهی که وسط اون بیابون نیاز به آبریزگاه دارند!

۶. آقای خامنه‌ای «من شما را نصیحت می‌کنم»!


ببین وقتی در جایی قرار بگیری که تواناییش رو نداشته باشی، میشی این که الان هستی! به تواناییهای خودت برگرد! ظاهراً این روزها احساس می‌کنم تصمیم گرفتی یه کم کمتر حرف بزنی. شاید هم توی شوک مسائل داخل و خارج هستی و داری کمافی‌السابق توی ذهنت تحلیلهای متوهمانه ردیف می‌کنی و نقشه‌های جدید می‌کشی!!!
نمی‌دونم اما من بهت نصیحت می‌کنم نون داشته‌هاتو بخور! به همون تواناییهایی که داری برگرد. توی مسائلی که تخصص نداری اظهار نظر نکن. از همین امروز شروع کن. سخنرانیهای هر یکی دو روز یه بارت رو کم کن! اوایل، ۲ هفته یه بار، بعد ماهی یه بار، بعد ۳ ماهی یه بار... بزار مردم و سیاستمدارهای ایران خودشون با هم راه خودشون رو پیدا کنن. این قدر توی اموری که نمی‌فهمی دخالت نکن! از خودت هی سخنرانی در نکن! هی تحلیلهای صد تا یه غاز نکن. از مهندسی و بازیگردانی و نقشه‌کشی دست بردار!
در ضمن، از دو ماه پیش، وقتی رفیق قدیمت هاشمی رو رد صلاحیت کردی، یه بحث خوبی توسط ملیجک جوان و شاخ شمشادت (احمد جنتی) راه افتاد به اسم «عدم صلاحیت به دلیل کهولت سن»: بد نیست به بازنشستگی فکر کنیا! آقای خامنه‌ای، به سر جات، به مسجد کرامت برگرد!

******************
خوانندهٔ گرامی توجه فرمایید:
اگر احساس می‌کنید که جزو مردم «عادی» ایران هستید؛ و اگر احساس می‌کنید که زبان این نامهٔ سرگشاده زبان مردم «عادی» ایران است؛ در نشر و بازنشر این نامه بکوشید! این نامه متعلق به مردم «عادی» ایران است و هر گونه کپی‌ ـ پیست کامل یا ناقص، یا اقتباس کامل یا ناقص از آن، با ذکر منبع یا حتی بدون ذکر منبع، کاملاً آزاد است! 
به صفحهٔ «گلاسنوست» در فیسبوک بپیوندید!

۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

قانون مجازات اسلامی سلطانی: فصل جنایات کهریزک!

قانون مجازات اسلامی
کتاب قصاص
فصل اول: اقسام جنایات
...
مادهٔ ۲۹۰:‌ جنایت بر نفس در مورد زیر عمدی محسوب شده و مستوجب قصاص است:
هرگاه مرتکب عمداً كاري انجام دهد كه نوعاً موجب جنايت مي‌گردد، هرچند قصد ارتکاب آن جنايت را نداشته باشد ولي آگاه و متوجه بوده كه آن كار نوعاً موجب آن جنايت مي‌شود. حتی در صورتی که نه قصد ارتکاب آن جنایت را داشته باشد و نه آگاه و متوجه باشد که آن کار نوعاً کشنده است،‌ در این صورت اگر چنانچه مصلحت نظام اقتضا کند می‌گوییم جنایت عمدی و مستوجب قصاص است.
تبصرهٔ ۱: مباشرین خود ما از حکم این ماده مستثنی هستند.
...
تبصرهٔ ۶۳: در صورتی که مجنیٌ‌علیه خس و خاشاک بوده و برای حفظ مصالح نظام و به آمریت خود ما در کهریزک به قتل رسیده باشد، مباشر این جنایت، از باب خنده، به دیهٔ بدل از قصاص به میزان دویست هزار تومان محکوم می‌گردد.
تبصرهٔ ۶۴: در صورتی که پزشکانی که موظف به صدور گواهی مننژیت برای کشته‌شدگان کهریزک هستند، از صدور این گواهی استنکاف ورزند و در پی آن همگی‌شان به دلیل این ظلم بزرگ به نظام به قتل برسند، در این صورت اگر مباشر این جنایت و جنایت مذکور در تبصرهٔ ۶۳ این ماده یک نفر باشند، وی از باب تتمیم مجازات مقرر در تبصرهٔ ۶۳ این ماده (دویست هزار تومان)، به صورت الکی، به انفصال موقت به مدت ۵ سال از برخی مشاغلی که فعلاً صلاح ندانیم محکوم می‌گردد.
...
الأحقر: سید علی حسینی خامنه‌ای





۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

دانلود کتاب «اقتصاد سیاسیِ مناقشهٔ اتمی ایران» نوشتهٔ دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان

در آستانهٔ انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، نامهٔ دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان، که از طریق ایمیل به دست من رسیده است به پیوست تقدیم می‌شود. همچنین لینک مستقیم دانلود کتاب نامبرده با نام «افتصاد سیاسی مناقشهٔ اتمی ایران ـ درآمدی بر عبور تمدنها» در انتهای ایمیل ایشان قرار داده شده است.
«دوستان عزیز، همکاران گرامی، و دانشجویان خوبم: سلام بر شما؛ بسیاری از شما در جریان تلاش های من برای تحلیل پیامدهای اقتصادی سیاست‌های خارجی مان بویژه در حوزه انرژی و بالاخص در موضوع مناقشه اتمی بوده اید و بارها درخواست دریافت نسخه ای از نوشته‌هایم در این باره را داشته‌اید و من همواره با شرمندگی استنکاف کرده ام. اکنون بالاخره تصمیم گرفتم کتابی را که هشت سال پیش با عنوان «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» تدوین کرده بودم و در سال ۱۳۸۷ برای برخی مقامات کشور فرستاده بودم، با تاخیری پنج ساله منتشر کنم. این پنج سال را صبر کردم شاید سیاستگذاران کشورمان در راستای تامین منافع بلندمدت و میان نسلی ملت ایران از آن کتاب بهره ای برگیرند. راستش اشتباه می کردم. و اکنون که در آستانه یکی از فرصت های تاریخی کشورمان هم برای تغییر سیاست‌های خارجی و هم برای اصلاح رویه‌های داخلی قرار داریم (انتخابات ریاست جمهوری یازدهم) تصمیم گرفتم بخش هایی از آن کتاب را منتشر کنم. جلد اول این کتاب اکنون در دسترس شماست. ضمن این که خوب است به سایر دوستان وعلاقه‌مندان اطلاع رسانی کنید و در صورت امکان در وبلاگ خود معرفی کنید یا در فضاهای مجازی خبررسانی کنید، همچنین دوستانی که دسترسی به هر یک ازکاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری​دارند، شایسته است نسخه‌ای از کتاب را به ایشان تقدیم  کنند. اصلاح آینده اقتصاد ایران بدون تغییر جدی در سیاست‌های خارجی ما ممکن نیست. مقامات ما فرصت ندارند و ما باید در مورد مشکلاتمان،‌ خودمان گفت و گو را آغاز کنیم.»




 بخشی از مقدمه کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران: درآمدی بر عبور تمدن‌ ها»:

این کتاب، گزارشی نگران‌کننده از پیش‌بینی آینده نفت (یعنی آینده ایران و خلیج فارس) و تفسیر متفاوتی از مناقشه اتمی ایران و نقش غرب در آن است. بازگویه طرح احتمالی‌ای است که غرب ـ و بویژه آمریکا ـ از طریق دمیدن در تنور مناقشه اتمی ایران، برای رهایی تمدن غرب از گرفتاریهای تاریخی خودش، دنبال می‌کند. تدوین اولیه این کتاب هشت سال پیش (در سال ۱۳۸۴) آغاز شد و بسط‌ها و بازنویسی‌های آن در زمستان ۱۳۸۵ و بهار ۱۳۸۶ انجام شده است. آنگاه یک‌بار دیگر در بهار و تابستان ۱۳۸۷ اطلاعات آن بهنگام سازی شده و سرانجام متن نهایی آن در مهر ۱۳۸۷ «فقط» برای چند نفر از مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران ارسال شده است.

آنگاه که این کتاب را تدوین می‌کردم آگاهانه پیش‌بینی‌هایم را با اندکی نمک بدبینی همراه می‌کردم. هدفم این بود که این نگرانی‌های بدبینانه را به مقامات کشور منتقل کنم، تا شاید به فکر بازبینی در چیدمان اولویت‌های ملی بیفتند. اما اکنون که به آن پیش‌بینی‌ها می‌نگرم درمی‌یابم که بسیار محافظه‌کارانه‌اند. یعنی نه تنها برخی از پیش‌بینی‌های جسورانه آن – که برای یک افق بیست ساله بوده – هم اکنون محقق شده است بلکه حتی در برخی حوزه ها پیش بینی من از واقعیت عقب مانده است. به دیگر سخن:‌ واقعیت بسی سریع‌تر و نگران کننده‌تر از آن چه پیش‌بینی شده‌ در حال رخ دادن است. یعنی سرعت تحولات دنیای واقع، از قدرت تخیل ما نیز پیشی گرفته است. این خود نشانه‌ای از این است که دنیای مدرن دارد وارد مرحله تکینگی (singularity) می شود. و تکینگی (بخوانید: تَکینِه‌ گی) یعنی وضعیتی که نه بازگشت به گذشته ممکن است و نه پیش بینی دقیق آینده. شوربختانه اما، هنوز ما خوابیم و اگر بیداریم به غوغاهای خودساخته مشغولیم و آنچنان در خویش و مسائل دون‌پایه خویش سرگردانیم، که فرصتی برای شنیدن و دیدن واقعیت نمانده است. و بازنده، فردی و نظامی و جامعه‌ای است که در دنیای تحولات لحظه‌‌ای و «تکینه شونده» زیست کند اما اندیشه‌اش در انجماد تصورات گذشته باقی مانده باشد.

من این کتاب را «از ترس» نوشتم، ترس از واقعیت هولناکی که خموشانه دارد محاصره‌ مان می‌کند؛ و اکنون نیز «با ترس» منتشر می‌کنم، ترس از این که دیر شده باشد و تازه عده‌ای گریبان چاک کنند که زود بود. اما می‌دانم که زمان انتشار آن اکنون نیز دیر شده است. من این کتاب را برای دلم و به امید کمک به بهروزی ملتم نوشتم و به امید اثر گذاری بر سیاست‌های جاری ایران در حوزه مناقشه اتمی، آن را فقط برای برخی مقامات کشورم فرستادم و «پنج سال» صبر کردم. اکنون که دریافتم پافشاری بر تداوم مسیر گذشته همچنان پای برجاست و هنگامی که دریافتم پیش‌بینی‌های به‌ظاهر جسورانه من در این کتاب، بسیار محافظه‌کارانه‌تر از تحولات دنیای واقع بوده است و فرصت‌های ما با سرعت بیشتری روبه پایان است، تصمیم به انتشار عمومی آن گرفتم. و البته جبران چند سال عمری که من بر سر تدوین این کتاب نهادم تنها زمانی خواهد شد که این کتاب تأثیری هر چند اندک بر روند پرهزینه و فرساینده سیاست‌های ما بگذارد. و البته دو سه سال عمر من کجا و سرمایه‌های انسانی و اجتماعی ملتی بزرگ کجا که به شتاب در حال تخریب است؟ و دو سه سال عمر من کجا‌ و عرق شرم کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و شهروندان ما کجا که روزبه‌روز در زیر فشار یک اقتصاد بی‌ثبات و تفتیده در تورم و فرسوده در رکود، شکسته‌تر می شوند؟ و امروز اقتصاد ما هیچ راه حل اقتصادی ندارد. اقتصاد ما در بن‌بست سیاست به دام افتاده است و سیاست ما نیز در دام مناقشه اتمی زمین‌گیر شده است.

عجیب است، ملتی که در ناصبوری در امور سازنده و طرح‌های بزرگ و برنامه‌های جمعی، شُهره است... .

۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

جدیدترین پوستر انتخاباتی دکتر سعید جلیلی (شفتالوی آقا) برای دانلود

جدیدترین پوستر انتخاباتی شفتالوی «آقا» (سعید جلیلی) که به تازگی توسط ستادهای مردمی جبههٔ مفت‌خوران رانت ولایت (پایداری سابق) منتشر گردیده است جهت دانلود توسط بسیجیان فهیم و همیشه در صحنه تقدیم می‌شود:

شفتالوی «آقا» آمد و هلوی «ما» رفت | صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت


گزیدهٔ پست پیشین، «علی ماند و حوضش»:
«... هم‌اکنون خامنه‌ای با آرامش بیشتری می‌تواند درون این حوضِ باتلاقی با ملیجکانش مشغول گِل‌بازی باشد و مثلاً سر فرصت و با خیال آسوده تصمیم بگیرد مزاجش بیشتر الان مزهٔ «شفتالوی مقاومتی» (جلیلی) می‌طلبد یا «آلوی رستم‌آبادی» (ولایتی) و البته زیرچشمی «خربزهٔ مشهدی» (قالیباف) را نیز زیرنظر داشته باشد. اما سؤال اساسی این است: مردم ایران تا چه وقت، «آرام و باحوصله»، درون همین باتلاق، به تماشای این گِل‌بازیهای شلخته و ملال‌آور «آقا» با ملیجکان «گس» و «ترش» و «شیرین»مزه‌اش ادامه خواهند داد؟ قدرتهای مهم جهانی چه‌طور؛ آیا آنها نیز بویی از این «آرامش و حوصلهٔ» ایرانی برده‌اند؟» 

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

«علی ماند و حوضش» ــ صل علی محمد؛ کوسه به خشکی آمد


وبلاگ گلاسنوست: لحظاتی پیش خامنه‌ای از عروسکهای جدیدش برای برپایی یک نمایش عروسکی بی‌مزه و خنک رونمایی کرد. در این لیست نه کاندیدای اصلاح طلبان حضور داشت و نه کاندیدای دولت! البته بعضیها انتظار داشتند برای حفظ ظاهر هم که شده توی این مرحله هاشمی و مشایی رو تأیید کند و مهندسی را بگذارد برای سر صندوق. ولی ظاهراً شرایط انفجاری جامعه و برآوردهای امنیتی چنین ناپرهیزی خطرناکی را به هیچ وجه صلاح نمی‌دیدند. خامنه‌ای تصمیمی درست گرفت و خیال خودش را راحت کرد!

هاشمی هم در آخرین بازی سیاسی خودش سنگ تمام گذاشت و با زبان بی‌‌زبانی ساختار دیکتاتوری جمهوری خودساختهٔ اسلامی را به نمایش گذاشت و به رغم اینکه می‌دانست تأیید صلاحیت نخواهد شد ــ علارغم تمامی پیغامها و پسغامها ــ ثبت نام کرد و با به جان خریدن رد صلاحیت خود تا پایان بررسی صلاحیتها در صحنه باقی ماند و بدین ترتیب با زبان بی زبانی پایان تتمهٔ انقلاب ۵۷ را و آغاز کامل عصری جدید را در ایران اعلام کرد.

بله، «کوسهٔ» سالهای دور ما خود را به سلامت از این باتلاقی که خودش در ساخت آن بی‌تقصیر نبود به خشکی رساند و البته «آقا» را نیز درون آن باتلاق تنها گذاشت؛ بی آنکه مسئولیتی متوجه خود کند چرا که خود «آقا» خواست که تنها بماند!!! برای هاشمی، چه از این بهتر.

هاشمی با ارسال سیگنالهای متعدد قبل از نامزد شدنش (که بدون موافقت آقا نمی‌آیم) و همین طور نحوهٔ نامزد شدنش (در دقیقهٔ نود) و سرانجام ماندن در صحنه تا آخرین لحظه (و نپذیرفتن معامله برای انصراف بدون هزینهٔ رد صلاحیتش برای نظام) تمام پایگاه باقی‌مانده‌اش در میان طیفهای معتدل‌تر و از جمله روحانیون سنتی قم را مخاطب قرار دهد. او در این خطاب، با دراز کردن انگشت اشاره‌اش به سمت «آقا» ــ که «نگاه کنید من تا آخرین لحظه هم حاضر بودم «ایثار» کنم و بیام نجاتتون بدم، اما خود آقا نخواست!!» ــ نقش مهمی در تقویت اجماع خاموشِ درون‌حاکمیتی علیه خامنه‌ای بازی کرد؛ راهی که پیشتر، سال ۸۸، موسوی و کروبی آن را، وقتی زیر بار «صحنه‌آراییِ» قبلیِ خامنه‌ای نرفتند، شروع کرده بودند و تا این لحظه نیز بر ادامهٔ آن استقامت ورزیده‌اند. هاشمی زیرکانه بضاعت اندک خود را در همان راهی به کار گرفت که موسوی و کروبی آغازگر آن بودند: در راه عمق بخشیدن به شکافی خاموش و مشروعیت‌زدا، درون‌ حاکمیت و علیه خامنه‌ای. هاشمی نیز تسلیم «صحنه‌آرایی خطرناک» آقا نشد البته به سبک خودش!

امروز «کوسهٔ» سالهای دور ما، که روزگاری استاد باتلاق‌سازی و عبور از آن بود، به سلامت به خشکی آمد و «علی» را تنهای تنها داخل باتلاق خودساخته‌اش رها کرد! بله، امروز روزی بود که بعد از ۳۵ سال از آغاز جمهوری اسلامی ضرب‌المثل ایرانی «علی ماند و حوضش» هیچگاه تا این حد معنی و مفهوم تمام و کمال پیدا نکرده بود.

هم‌اکنون خامنه‌ای با آرامش بیشتری می‌تواند درون این حوضِ باتلاقی با ملیجکانش مشغول گِل‌بازی باشد و مثلاً سر فرصت و با خیال آسوده تصمیم بگیرد مزاجش بیشتر الان مزهٔ «شفتالوی مقاومتی» (جلیلی) می‌طلبد یا «آلوی رستم‌آبادی» (ولایتی) و البته زیرچشمی «خربزهٔ مشهدی» (قالیباف) را نیز زیرنظر داشته باشد. اما سؤال اساسی این است: مردم ایران تا چه وقت، «آرام و باحوصله»، درون همین باتلاق، به تماشای این گِل‌بازیهای شلخته و ملال‌آور «آقا» با ملیجکان «گس» و «ترش» و «شیرین»مزه‌اش ادامه خواهند داد؟ قدرتهای مهم جهانی چه‌طور؛ آیا آنها نیز بویی از این «آرامش و حوصلهٔ» ایرانی برده‌اند؟